فیک(عشق) پارت ۴۴
فیک(عشق) پارت ۴۴
ا.ت ویو
استاد گفت...شاید ۳ ساعتی تو راه باشیم.......جیمین نزدیک پنجره نشسته بود......چرا...آخه...من فقط واسه هانول کنارِ پنجره ننشستم...بعدش یکی دیگه بیاد اونجا بشینه..........
ا.ت: جیمین.....میشه تو اینور بشینی....من میخام کنار پنجره بشينم.....
جیمین: کنار پنجره......
ا.ت: آره......
جیمین: باشه.....پس بلند شو..من اينور بیام.........
از جام بلند شدم.....جیمین تو جا من نشست.....
جیمین: خب...بیا...بشین.......
ا.ت: میشه کمی پاهات و جم کنی....نمیتونم رد شم......
جیمین: باشه....
پاهاشو جم کرد......اما بازم فک میکردم چجوری رد شم......
استاد: ا.ت...چرا بلند شدی......
ا.ت: هیچی استاد ......
استاد: خب پس بشین دیگه......
ا.ت: باشه باشه........
از جلو پاهاش داشتم رد میشدم........ک پام رو چیزی اومد.........
جیمین: ای ای........پام پام...
ا.ت: ها......
نگا کردم....پامو رو پا جیمین گذاشته بودم......
سریع پامو برداشتم و رو صندلی نشستم......
ا.ت: معذرت میخوام.........درد داره....
جیمین : چقد سنگینی.....پام شکست.......ای ای...درد داره.....
ا.ت: الان من چیکار کنم........
چه..نه نه...به من چی.....
جیمین: وای پام......
ا.ت: به من چی......بهت گفتم پاتو جم کن....چرا نکردی.....
جیمین: چه....مقصر من شدم.....
ا.ت: هوم.......
جیمین: عجب آدمیِ تو......
ا.ت: همنجوری ک میبینی......
ديگه باهم بحث نکردم...منم ..شیشه رو پایین کردم.....و به بیرون نگاه کردم........همنجوری بیرون دید میزدم.......که.......
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
ا.ت ویو
استاد گفت...شاید ۳ ساعتی تو راه باشیم.......جیمین نزدیک پنجره نشسته بود......چرا...آخه...من فقط واسه هانول کنارِ پنجره ننشستم...بعدش یکی دیگه بیاد اونجا بشینه..........
ا.ت: جیمین.....میشه تو اینور بشینی....من میخام کنار پنجره بشينم.....
جیمین: کنار پنجره......
ا.ت: آره......
جیمین: باشه.....پس بلند شو..من اينور بیام.........
از جام بلند شدم.....جیمین تو جا من نشست.....
جیمین: خب...بیا...بشین.......
ا.ت: میشه کمی پاهات و جم کنی....نمیتونم رد شم......
جیمین: باشه....
پاهاشو جم کرد......اما بازم فک میکردم چجوری رد شم......
استاد: ا.ت...چرا بلند شدی......
ا.ت: هیچی استاد ......
استاد: خب پس بشین دیگه......
ا.ت: باشه باشه........
از جلو پاهاش داشتم رد میشدم........ک پام رو چیزی اومد.........
جیمین: ای ای........پام پام...
ا.ت: ها......
نگا کردم....پامو رو پا جیمین گذاشته بودم......
سریع پامو برداشتم و رو صندلی نشستم......
ا.ت: معذرت میخوام.........درد داره....
جیمین : چقد سنگینی.....پام شکست.......ای ای...درد داره.....
ا.ت: الان من چیکار کنم........
چه..نه نه...به من چی.....
جیمین: وای پام......
ا.ت: به من چی......بهت گفتم پاتو جم کن....چرا نکردی.....
جیمین: چه....مقصر من شدم.....
ا.ت: هوم.......
جیمین: عجب آدمیِ تو......
ا.ت: همنجوری ک میبینی......
ديگه باهم بحث نکردم...منم ..شیشه رو پایین کردم.....و به بیرون نگاه کردم........همنجوری بیرون دید میزدم.......که.......
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
۱۱.۷k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲