P3
P3
دیدی تهیونگ با یه شاخه گل بیرون در وایساده با ذوق و تعجب درو بستی و اومدی جلو تهیونگ وایسادی
تهیونگ:چه خوشگل شدی
ا.ت:ممنون تو هم خوشتیپ شدی
تهیونگ:بیا این واسه توعه
ا.ت:(با لبخند ریز)ممنون
تهیونگ:بیا بریم
شروع کردین به قدم زدن بعد چند دقیقه راه رفتن
ا.ت:ممنون تهیونگ
تهیونگ:بابت چی?
ا.ت:بابت اینکه تو منو آگاه کردی که حواسم به خودم باشه چون شاید بعد اون رابطه افسرده میشدم و خودمو با نقص میدیدم.
تهیونگ:(یه لبخند ریز زد)کاری بود که از دستم بر میومد
ا.ت:موافقی بریم نوشیدنی بخوریم?
تهیونگ:اممم…اره بریم
رفتین نشستید و نوشیدنی خوردید
نشستید هی چیز های خنده دار گفتین و میخندیدین
همینجور که داشتین میخندیدین جونگ کوک شما دو تا رو دید(این رو بگم که جایی که داشتین نوشیدنی میخوردین کنار آب بود و اونورتون خیابون و جونگ کوک هم از اونور خیابون شما رو دید)
دید شما دوتا دارین میخندین بغض کرد و دو سه تا اشک از چشماش ریخت بعد چند دقیقه که شما دوتا رو نگا کرد اشکاشو پاک کرد و رفت
ساعت 12 شب بود داشتین برمیگشتین که بارون گرفت دست تهیونگ رو گرفتی تهیونگ بهت نگاه کرد و خندید تو هم خندیدی تهیونگ دستتو کشید و رفتین وسط کوچه
چون ساعت 12 شب بود توی کوچه نه ماشینی بود و نه آدمی تو و تهیونگ چشماتونو بستین و صورتتون رو بردین به سمت بالا تا صورتتون خیس بشه تهیونگ سرش رو اورد پایین و نگات کرد بعد چونت رو کشید پایین و دوباره دستت رو گرفت تهیونگ بهت نزدیک تر شد چند ثانیه به هم نگاه کردین تهیونگ صورتش رو اورد جلو و همدیگه رو…
پارت بعد:10 لایک
دیدی تهیونگ با یه شاخه گل بیرون در وایساده با ذوق و تعجب درو بستی و اومدی جلو تهیونگ وایسادی
تهیونگ:چه خوشگل شدی
ا.ت:ممنون تو هم خوشتیپ شدی
تهیونگ:بیا این واسه توعه
ا.ت:(با لبخند ریز)ممنون
تهیونگ:بیا بریم
شروع کردین به قدم زدن بعد چند دقیقه راه رفتن
ا.ت:ممنون تهیونگ
تهیونگ:بابت چی?
ا.ت:بابت اینکه تو منو آگاه کردی که حواسم به خودم باشه چون شاید بعد اون رابطه افسرده میشدم و خودمو با نقص میدیدم.
تهیونگ:(یه لبخند ریز زد)کاری بود که از دستم بر میومد
ا.ت:موافقی بریم نوشیدنی بخوریم?
تهیونگ:اممم…اره بریم
رفتین نشستید و نوشیدنی خوردید
نشستید هی چیز های خنده دار گفتین و میخندیدین
همینجور که داشتین میخندیدین جونگ کوک شما دو تا رو دید(این رو بگم که جایی که داشتین نوشیدنی میخوردین کنار آب بود و اونورتون خیابون و جونگ کوک هم از اونور خیابون شما رو دید)
دید شما دوتا دارین میخندین بغض کرد و دو سه تا اشک از چشماش ریخت بعد چند دقیقه که شما دوتا رو نگا کرد اشکاشو پاک کرد و رفت
ساعت 12 شب بود داشتین برمیگشتین که بارون گرفت دست تهیونگ رو گرفتی تهیونگ بهت نگاه کرد و خندید تو هم خندیدی تهیونگ دستتو کشید و رفتین وسط کوچه
چون ساعت 12 شب بود توی کوچه نه ماشینی بود و نه آدمی تو و تهیونگ چشماتونو بستین و صورتتون رو بردین به سمت بالا تا صورتتون خیس بشه تهیونگ سرش رو اورد پایین و نگات کرد بعد چونت رو کشید پایین و دوباره دستت رو گرفت تهیونگ بهت نزدیک تر شد چند ثانیه به هم نگاه کردین تهیونگ صورتش رو اورد جلو و همدیگه رو…
پارت بعد:10 لایک
۱۰.۸k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.