فیک( عشق) پارت ۳۹
فیک( عشق) پارت ۳۹
ا.ت ویو
بعد از ۴۰ دقیقه ای به خونه رسیدیم ........
ا.ت: خب....ممنون.....میخای بیای تو.....
جیمین: آره...چون خیلی گشنمه....
ا.ت: گشنته..؟
جیمین: آره...چیه..نمیخای بیام......
ا.ت: نه..نه...چرا که.نه....پس ماشین و این گوشه پارک کن...و بیا...
جیمین: باشه....
از ماشین پیاده شدم...جیمینم ماشین و پارک کرد..و بعدش به سمتم اومد.............از پله ها بالا رفتيم..درو با کلید بازکرد....جیمین کفششو با دمپایی عوض کرد.......منم
رفتم آشپزخونه......رو نگا کردم....فقط نودل بود...آخه...چرا...فقط..نودل..الان یعنی فقط نودل واسه جیمین درست کنم......
صداشو از پشتم شنیدم....
جیمین: من خیلی نودل دوس دارم...نیاز نیس چیزی دیگه ی درست کنی....
ا.ت: ها.....باشه....پس تو برو..من آماده میکنم......
دوتا نودل با تخم مرغ آماده کردم...و بعدش بردمش تو حال.....رو میز گذاشتم....جیمین رو کاناپه نشسته بود و گوشی دستش بود.......تا نودل هارو دید گوشیشو تو جیبش گذاشت...
جیمین: بوش ک عالیه....
ا.ت: واقعا...
جیمین: اومم....
چاپستیک و برداشت و شروع به خوردن کرد..........در حین خوردن گفت...
جیمین: واو..واقعا عالیه....بعد از مامانم ..غذایی ک تو درس کردو دوس دارم............
..
بعد خوردن نودل....جیمین پاشد و گفت میخاد بره......
دم در گفت...
جیمین: خب پس تا فردا خداحافظ.....
ا.ت: خداحافظ.......
اون رفت و منم درو بستم.......وای خدا..رفت.......الان میتونم یه نفس راحت بکشم........دستمو رو قلبم گذاشتم....خیلی تند میزد........یعنی این حس چیه...چرا زمانیکه جیمین و میبینم اینجوری میشم.....یعنی .....نه نه..امکان نداره دوسش داشته باشم........ا.ت دیوونه تو اونو دوس داشته باشه اما اون هیچ حسی بهت نداره.....خب اگه حسی بهم نداره...چرا...بوسم کرد........
اما ۵۰٪ مطمئنم دوسم نداره.....
پس ۵۰٪ دیگش چی.......( اینو میگه خوددگیری 🤣)
برو بابا ولش کن.......به سمتی اتاقم رفتم....و خودمو رو تخت انداختم...به ساعت گوشیم نگا کردم.....۱۱ بود.....
چی...۱۱.....چرا ۱۱.......
الان باید برم بار......اوف....میخام بخوابم........چون شب دیر وقت بود خوابیده بودم...خوابم میومد.....خبکمی ک بخوابم چیزی نمیشه.....
پتو رو روم کشیدم و خوابیدم.........
خب بسه.....دیگه شمام بخوابید.....
اشتباه املایی بود معذرت ♥️
ا.ت ویو
بعد از ۴۰ دقیقه ای به خونه رسیدیم ........
ا.ت: خب....ممنون.....میخای بیای تو.....
جیمین: آره...چون خیلی گشنمه....
ا.ت: گشنته..؟
جیمین: آره...چیه..نمیخای بیام......
ا.ت: نه..نه...چرا که.نه....پس ماشین و این گوشه پارک کن...و بیا...
جیمین: باشه....
از ماشین پیاده شدم...جیمینم ماشین و پارک کرد..و بعدش به سمتم اومد.............از پله ها بالا رفتيم..درو با کلید بازکرد....جیمین کفششو با دمپایی عوض کرد.......منم
رفتم آشپزخونه......رو نگا کردم....فقط نودل بود...آخه...چرا...فقط..نودل..الان یعنی فقط نودل واسه جیمین درست کنم......
صداشو از پشتم شنیدم....
جیمین: من خیلی نودل دوس دارم...نیاز نیس چیزی دیگه ی درست کنی....
ا.ت: ها.....باشه....پس تو برو..من آماده میکنم......
دوتا نودل با تخم مرغ آماده کردم...و بعدش بردمش تو حال.....رو میز گذاشتم....جیمین رو کاناپه نشسته بود و گوشی دستش بود.......تا نودل هارو دید گوشیشو تو جیبش گذاشت...
جیمین: بوش ک عالیه....
ا.ت: واقعا...
جیمین: اومم....
چاپستیک و برداشت و شروع به خوردن کرد..........در حین خوردن گفت...
جیمین: واو..واقعا عالیه....بعد از مامانم ..غذایی ک تو درس کردو دوس دارم............
..
بعد خوردن نودل....جیمین پاشد و گفت میخاد بره......
دم در گفت...
جیمین: خب پس تا فردا خداحافظ.....
ا.ت: خداحافظ.......
اون رفت و منم درو بستم.......وای خدا..رفت.......الان میتونم یه نفس راحت بکشم........دستمو رو قلبم گذاشتم....خیلی تند میزد........یعنی این حس چیه...چرا زمانیکه جیمین و میبینم اینجوری میشم.....یعنی .....نه نه..امکان نداره دوسش داشته باشم........ا.ت دیوونه تو اونو دوس داشته باشه اما اون هیچ حسی بهت نداره.....خب اگه حسی بهم نداره...چرا...بوسم کرد........
اما ۵۰٪ مطمئنم دوسم نداره.....
پس ۵۰٪ دیگش چی.......( اینو میگه خوددگیری 🤣)
برو بابا ولش کن.......به سمتی اتاقم رفتم....و خودمو رو تخت انداختم...به ساعت گوشیم نگا کردم.....۱۱ بود.....
چی...۱۱.....چرا ۱۱.......
الان باید برم بار......اوف....میخام بخوابم........چون شب دیر وقت بود خوابیده بودم...خوابم میومد.....خبکمی ک بخوابم چیزی نمیشه.....
پتو رو روم کشیدم و خوابیدم.........
خب بسه.....دیگه شمام بخوابید.....
اشتباه املایی بود معذرت ♥️
۱۰.۲k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲