شاید تا همیشه
#رمان
#رمان_عاشقانه
پارت هیفده
ساحل
ــ خدا کنه صد برابر دردی که به کیان زدی سرت بیاد
اشوان رفت سمت رامش
ــ الان با چه رویی جلوش وایسادی مرتیکه
اشوان یه پوزخند زدو گفت ــ چه فرقی میکنه به هر حال برای این کار به دنیا اومده
داشتم حرص میخوردن. چقدر این اشوان کثافته
دلارام ــ جالبه!!
اشوان ــ چی؟
دلارام محکم زد تو گوش اشوان
دلارام خندیدو گفت ــ صدایی کهاین سیلی داد
اشوان خواست سمت دلارام حمله کنه که شایان دستشو گرفت
شایان ــ داداش وب کن بزار برن
ــ نمی زاشتی هم میرفتیم
خواستیم از سالن بریم که یهو یه چیزی یادم اومد
ــ بعدشم ما الان با چی بریم خونه
رادوین ــ ماشینتون تو پارکینگه این سوییچ
سوییچ مشینو پرت کرد سمت رامش رامشم تو هوا گرفتش
دلارام ــ در ضمن از الان به بعد نه ما شمارو میشناسیم نه شما مارو. خواهشا دیگه مزحممون نشیدو دست از سرمون بردارید
رفتیم سوار ماشین رامش شدیم و به سمت خونشون راه افتادیم
چهار سال بعد...
مها
در خواب ناز به سر میبردم که حس کردم خیس شدم
ــ جیـــغ!!
دلارام ــ زهرمار دختره ی... پاشو دیرمون شد
ساحل ــ مها زه قرآن نیای ولت میکنیم میریما
اه توف به زندگی
ــ خیل خب بابا اه اومدم
بلند شدم رفتم سمت دسشویی
ــ کیان کو؟
دلارام ــ دسشویی
کیان از دسشویی اومد بیرون
کیان ــ سلام
ــ به سلام کیان جان فرزندم
کیام رفت تو اتاق
چهار سال ازاون ماجرا میگذره. کیان دو هفته اولو سعی کرد کنار بیاد اما بعد یه آدم دیگه شد
ما پزشکی شهرمون شیراز قبول شدیم دو سال هم همونحا در خوندیم اما بعد به خاطر یه سری دلایل انتقالیمونو برای تهران گرفتیم. اینجا یه خونه دانشجویی با دخترا اجاره کردیم
از هپروت دراومدم و وریدم تو اتاقو مانتو و شلوارو مقنعه طوسیمو پوشیدم و بازدن یه برق لب دویدم پیش بچه ها
ــ خب صبحونه چیه؟
دلارام ــ کوفت کاریه
کیان ــ برات لقمه گرفتم رو میزه
و از در خروجی رفت بیرون
ــ آروین ایشالا بمیری خودم سنگ قبرتو انتخاب کنم
کیان دیگه اون دختر پر شر و شور نشد. میتونستم بگم شده بود رامش اما فرقشون این بود رامش زود عصبانی میشد اما کیان بی خیال همه چی بود حتی تن صداشم تغییر کرده بود
همه نشستیم تو پارس کیان. کیان راننده و رامش بغل دستش ما سه تا هم عقب
رسیدیم دانشگاه و با نشون دادن کارت دانشجوییمون رفتیم داخل و به سمت دانشکده راه افتادیم
رفتیم سر کلاس که عسل با جیغ جیغ دوید سمتمون. عسل رفیق صمیمون تو دانشگاه بود
عسل ــ وای برو بچ اخر هفته عقدو عروسیمه
جیغ زدم و پریدم بغلش ــ وای مبارکه، دوماد کیه؟ البته با اینکه میدونم
عسل ــ خب نکبت چرا میپرسی معلومه آقامون ماهان خان
ماهان یه پسره ست که همینجا داره داروسازی میخونه
ادامه پارت بعدی
#رمان_عاشقانه
پارت هیفده
ساحل
ــ خدا کنه صد برابر دردی که به کیان زدی سرت بیاد
اشوان رفت سمت رامش
ــ الان با چه رویی جلوش وایسادی مرتیکه
اشوان یه پوزخند زدو گفت ــ چه فرقی میکنه به هر حال برای این کار به دنیا اومده
داشتم حرص میخوردن. چقدر این اشوان کثافته
دلارام ــ جالبه!!
اشوان ــ چی؟
دلارام محکم زد تو گوش اشوان
دلارام خندیدو گفت ــ صدایی کهاین سیلی داد
اشوان خواست سمت دلارام حمله کنه که شایان دستشو گرفت
شایان ــ داداش وب کن بزار برن
ــ نمی زاشتی هم میرفتیم
خواستیم از سالن بریم که یهو یه چیزی یادم اومد
ــ بعدشم ما الان با چی بریم خونه
رادوین ــ ماشینتون تو پارکینگه این سوییچ
سوییچ مشینو پرت کرد سمت رامش رامشم تو هوا گرفتش
دلارام ــ در ضمن از الان به بعد نه ما شمارو میشناسیم نه شما مارو. خواهشا دیگه مزحممون نشیدو دست از سرمون بردارید
رفتیم سوار ماشین رامش شدیم و به سمت خونشون راه افتادیم
چهار سال بعد...
مها
در خواب ناز به سر میبردم که حس کردم خیس شدم
ــ جیـــغ!!
دلارام ــ زهرمار دختره ی... پاشو دیرمون شد
ساحل ــ مها زه قرآن نیای ولت میکنیم میریما
اه توف به زندگی
ــ خیل خب بابا اه اومدم
بلند شدم رفتم سمت دسشویی
ــ کیان کو؟
دلارام ــ دسشویی
کیان از دسشویی اومد بیرون
کیان ــ سلام
ــ به سلام کیان جان فرزندم
کیام رفت تو اتاق
چهار سال ازاون ماجرا میگذره. کیان دو هفته اولو سعی کرد کنار بیاد اما بعد یه آدم دیگه شد
ما پزشکی شهرمون شیراز قبول شدیم دو سال هم همونحا در خوندیم اما بعد به خاطر یه سری دلایل انتقالیمونو برای تهران گرفتیم. اینجا یه خونه دانشجویی با دخترا اجاره کردیم
از هپروت دراومدم و وریدم تو اتاقو مانتو و شلوارو مقنعه طوسیمو پوشیدم و بازدن یه برق لب دویدم پیش بچه ها
ــ خب صبحونه چیه؟
دلارام ــ کوفت کاریه
کیان ــ برات لقمه گرفتم رو میزه
و از در خروجی رفت بیرون
ــ آروین ایشالا بمیری خودم سنگ قبرتو انتخاب کنم
کیان دیگه اون دختر پر شر و شور نشد. میتونستم بگم شده بود رامش اما فرقشون این بود رامش زود عصبانی میشد اما کیان بی خیال همه چی بود حتی تن صداشم تغییر کرده بود
همه نشستیم تو پارس کیان. کیان راننده و رامش بغل دستش ما سه تا هم عقب
رسیدیم دانشگاه و با نشون دادن کارت دانشجوییمون رفتیم داخل و به سمت دانشکده راه افتادیم
رفتیم سر کلاس که عسل با جیغ جیغ دوید سمتمون. عسل رفیق صمیمون تو دانشگاه بود
عسل ــ وای برو بچ اخر هفته عقدو عروسیمه
جیغ زدم و پریدم بغلش ــ وای مبارکه، دوماد کیه؟ البته با اینکه میدونم
عسل ــ خب نکبت چرا میپرسی معلومه آقامون ماهان خان
ماهان یه پسره ست که همینجا داره داروسازی میخونه
ادامه پارت بعدی
۳.۴k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.