به وقت عاشقی
#رمان
#رمان_عاشقانه
پارت شونزدهم
آرام
ــ ببخشید نمیخاستم اینج..
شهرزاد ــ نه عزیزم حقشه کپک هم براش زیاده
با این حرفش زدم زیر خنده
شهرزاد ــ دیدم چطور کبودش کرده بودی
ــ تقصیر خودش بود
شهرزاد ــ منم میدونم . میخاستم یه قرار باهات بزارم و کسی که داداش منو کتک زده ببینم
ــ چشم حتما. فقط ساعت چند؟
شهرزاد ــ من که بیکارم و فقط میرم دانشگاه تو بگو
ــ ساعت پنج فردا خوبه
شهرزاد ــ آره عشقم
ــ کجا؟
شهرزاد ــ کافی شاپ(...)
ــ گلم فردا میبینمت خدافظ
شهرزاد ــ خدافظ
آرتام ــ کی بود؟
ــ چی؟ آها دوستم
آرتام ــ خب چیکار داشت؟
ــ چیکار داری؟
مرده ــ ببخشید شما زن و شوهر هستید
آرتام ــ نه خواهرمه خونه ام برا اونه
مرده ــ آها ببخشید
من ــ یه واحد رو به رو بود اون برا کیه؟
مرده ــ برای یه آقاست که الان خونشون مشکل داره و نمیتونن بیان شما نگران نشید
ــ من؟ نگران؟ چرا؟
آرشام ــ بسه دیگه میریم خونه وسایلتو فردا میاریم
ــ باشه
رفتیم خونه اینقدر خستم بود که سریع خوابم برد . فردا جمعه بود و من یه هفته است که میرم اداره کل یهــــــــــــــــو
بلند شدم سر پا یه نگاه تو آینه به خودم کردم تو صورتم چشمام رو دوست داشتم . درشت و کشیده با رنگ قهوه ای خیلی چشمام رو دوست دارم خدا کنه چشمای بچم. به خودم بره تو همین فکر یه دست به شکمم کشیدم و یهو دلم ضعف رفت از اتاق زدم بیرون رفتم سمت یخچال یه لیوان شیر با بیسکوییت برداشتم
مامان ــ حال نخود چطوره؟
ــ نخود؟
مامان ــ عشق مامان بزرگو میگم
ــ دوست داری دختر باشه یا پسر؟
مامان ــ خودت چی دوست داری؟
ــ من میخوام بچه اولم پسر باشه
مامان ــ اگه پسر شد اسمشو چی میزاری؟
ــ خب، شایان
با این فکرم که پسرم شبیه شایان شه خندیدم
مامان ــ چرا میخندی؟
ــ ها، خب چون دارم تصورش میکنم
مامان ــ اگه دختر شد چی؟
ــ یا تیام یا آذین
آرتام ــ آذین دایی چطوره؟
ــ من دوست دارم پسر باشه، شایان
ارتام ــ اسم اون همکارت نیست؟
ــ چرا خودشه خب که چی از این اسم خوشم میاد
زد زیر خنده ــ منتظر گیر دادنم بودیا
ــ حرف نزن
نگاه ساعت کردم هشت و چهل و پنج دقیقه بود
ــ باید برم سرکار
آرتامــ امروز جمعه است
ــ عه راست میگی
آرتام ــ راستی وسایلتو جمـ...
ــ میکنم
بابا ــ سلام
ــ سلام بابایی
مامان ــ امروز ناهار چیه؟
از اون قدیما جمعه ها بابام غذا درست میکرد و معمولا هم کباب بود
بابا ــ هرچی مامانتون درست کرد
یهو همه برگشتیم سمتش
بابا ــ از بیرون میگیرم
من ــ بابا دلم کباب های خودتو میخواد
بابا ــ برای دختر گلمم کباب درست میکنم
خندیدم و به آرتام نگاه کردم تو حال خودش نبود. رفتم پیشش
ــ چیزی شده؟
ادامه پارت بعدی
#رمان_عاشقانه
پارت شونزدهم
آرام
ــ ببخشید نمیخاستم اینج..
شهرزاد ــ نه عزیزم حقشه کپک هم براش زیاده
با این حرفش زدم زیر خنده
شهرزاد ــ دیدم چطور کبودش کرده بودی
ــ تقصیر خودش بود
شهرزاد ــ منم میدونم . میخاستم یه قرار باهات بزارم و کسی که داداش منو کتک زده ببینم
ــ چشم حتما. فقط ساعت چند؟
شهرزاد ــ من که بیکارم و فقط میرم دانشگاه تو بگو
ــ ساعت پنج فردا خوبه
شهرزاد ــ آره عشقم
ــ کجا؟
شهرزاد ــ کافی شاپ(...)
ــ گلم فردا میبینمت خدافظ
شهرزاد ــ خدافظ
آرتام ــ کی بود؟
ــ چی؟ آها دوستم
آرتام ــ خب چیکار داشت؟
ــ چیکار داری؟
مرده ــ ببخشید شما زن و شوهر هستید
آرتام ــ نه خواهرمه خونه ام برا اونه
مرده ــ آها ببخشید
من ــ یه واحد رو به رو بود اون برا کیه؟
مرده ــ برای یه آقاست که الان خونشون مشکل داره و نمیتونن بیان شما نگران نشید
ــ من؟ نگران؟ چرا؟
آرشام ــ بسه دیگه میریم خونه وسایلتو فردا میاریم
ــ باشه
رفتیم خونه اینقدر خستم بود که سریع خوابم برد . فردا جمعه بود و من یه هفته است که میرم اداره کل یهــــــــــــــــو
بلند شدم سر پا یه نگاه تو آینه به خودم کردم تو صورتم چشمام رو دوست داشتم . درشت و کشیده با رنگ قهوه ای خیلی چشمام رو دوست دارم خدا کنه چشمای بچم. به خودم بره تو همین فکر یه دست به شکمم کشیدم و یهو دلم ضعف رفت از اتاق زدم بیرون رفتم سمت یخچال یه لیوان شیر با بیسکوییت برداشتم
مامان ــ حال نخود چطوره؟
ــ نخود؟
مامان ــ عشق مامان بزرگو میگم
ــ دوست داری دختر باشه یا پسر؟
مامان ــ خودت چی دوست داری؟
ــ من میخوام بچه اولم پسر باشه
مامان ــ اگه پسر شد اسمشو چی میزاری؟
ــ خب، شایان
با این فکرم که پسرم شبیه شایان شه خندیدم
مامان ــ چرا میخندی؟
ــ ها، خب چون دارم تصورش میکنم
مامان ــ اگه دختر شد چی؟
ــ یا تیام یا آذین
آرتام ــ آذین دایی چطوره؟
ــ من دوست دارم پسر باشه، شایان
ارتام ــ اسم اون همکارت نیست؟
ــ چرا خودشه خب که چی از این اسم خوشم میاد
زد زیر خنده ــ منتظر گیر دادنم بودیا
ــ حرف نزن
نگاه ساعت کردم هشت و چهل و پنج دقیقه بود
ــ باید برم سرکار
آرتامــ امروز جمعه است
ــ عه راست میگی
آرتام ــ راستی وسایلتو جمـ...
ــ میکنم
بابا ــ سلام
ــ سلام بابایی
مامان ــ امروز ناهار چیه؟
از اون قدیما جمعه ها بابام غذا درست میکرد و معمولا هم کباب بود
بابا ــ هرچی مامانتون درست کرد
یهو همه برگشتیم سمتش
بابا ــ از بیرون میگیرم
من ــ بابا دلم کباب های خودتو میخواد
بابا ــ برای دختر گلمم کباب درست میکنم
خندیدم و به آرتام نگاه کردم تو حال خودش نبود. رفتم پیشش
ــ چیزی شده؟
ادامه پارت بعدی
۲.۵k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.