من به دنبال تو تو به دنبال من
من به دنبال تو تو به دنبال من
پارت30
سوهو: چی
جونهی: ا. ت معلوم هست داری چی میگی ا. تتت (داد و گریه )
سوهو هنوز تو شک بود چیزی نمیگفت
ا. ت: میدونم میدونم الان واقعا حالتون خوب نیست اما اروم باشید باشه
سوهو: چرا چرا باید اروم باشیم من برادروم از دست دارم ا. ت میفهمی(داد گریه)
ا. ت: میفهمم اما منم بهترین دوستم رو از دست دادم
ا. ت کم کم داشت گرش میگرفت
جونهی: ا. ت لطفا لطفا بهمون بگو همش یه شوخیه من واقعا نمیفهمم چطوریی
ا. ت رفت سوهو جونهی رو بغل کرد
ا. ت: باشه اروم باشید
سوهو: ا.ت... چ.. چطوری.... ه.. هم.. همچین.... اتف.... اتقافی... اوفتاد(اروم )
چند ساعت بعد سوهو جونهی اروم شدن خوابیدن و ا. ت از خونه رفت سمت پارک
ویو ا. ت
حتما خلی حالشون. بد شده این اتفاقی که اوفتاد باور نکردی بود اون مرد دستگیر شده دیگه نمیتونه به ما اسیب بزنه
کم کم بارون گرفت ا. ت رویه نیم کت پارک نشست الان دیگه کسی داخل پارک نبود و بارون داشت شدید شدیدتر میشد ا. ت دستاش رو گذاشت رو صورتش و چند مین بعد سایه ای بزرگ رویه خودش احساس کرد انگار بارون قطع شده بود اما نه هنوز صداش میومد ا. ت اروم بالارو نگاه کرد که دید جونگ کوک با چتری بالا سرشه
کوک: سرما میخوری بیا بریم خونه
ا. ت از جاش بلند شد روبه رویه جونگ کوک ایستاد
ا. ت: کوک...
کوک: ا. ت من...
جونگ کوک گردن ا. ت رو گرفت
کوک: ا. ت من عاشقتم
صورت ا. ت رو به خودش نزدیک کرد شروع کرد به بوسیدن ا. ت و کم کم چتر از دست جونگ کوک اوفتاد
پارت30
سوهو: چی
جونهی: ا. ت معلوم هست داری چی میگی ا. تتت (داد و گریه )
سوهو هنوز تو شک بود چیزی نمیگفت
ا. ت: میدونم میدونم الان واقعا حالتون خوب نیست اما اروم باشید باشه
سوهو: چرا چرا باید اروم باشیم من برادروم از دست دارم ا. ت میفهمی(داد گریه)
ا. ت: میفهمم اما منم بهترین دوستم رو از دست دادم
ا. ت کم کم داشت گرش میگرفت
جونهی: ا. ت لطفا لطفا بهمون بگو همش یه شوخیه من واقعا نمیفهمم چطوریی
ا. ت رفت سوهو جونهی رو بغل کرد
ا. ت: باشه اروم باشید
سوهو: ا.ت... چ.. چطوری.... ه.. هم.. همچین.... اتف.... اتقافی... اوفتاد(اروم )
چند ساعت بعد سوهو جونهی اروم شدن خوابیدن و ا. ت از خونه رفت سمت پارک
ویو ا. ت
حتما خلی حالشون. بد شده این اتفاقی که اوفتاد باور نکردی بود اون مرد دستگیر شده دیگه نمیتونه به ما اسیب بزنه
کم کم بارون گرفت ا. ت رویه نیم کت پارک نشست الان دیگه کسی داخل پارک نبود و بارون داشت شدید شدیدتر میشد ا. ت دستاش رو گذاشت رو صورتش و چند مین بعد سایه ای بزرگ رویه خودش احساس کرد انگار بارون قطع شده بود اما نه هنوز صداش میومد ا. ت اروم بالارو نگاه کرد که دید جونگ کوک با چتری بالا سرشه
کوک: سرما میخوری بیا بریم خونه
ا. ت از جاش بلند شد روبه رویه جونگ کوک ایستاد
ا. ت: کوک...
کوک: ا. ت من...
جونگ کوک گردن ا. ت رو گرفت
کوک: ا. ت من عاشقتم
صورت ا. ت رو به خودش نزدیک کرد شروع کرد به بوسیدن ا. ت و کم کم چتر از دست جونگ کوک اوفتاد
۳۵.۴k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.