پارت سوم رمان تب داغ هوس :
پارت_سوم <u>برو-</u> بتمرگ مگه جز کودکان استثنايي هستي که انقدر ساده باشي که ببيني داره ازت سوء استفاده ميکنه و ادامه بدي؟- آخه اگر بيريخت و بد قواره بود چي ؟اگر برعکس اونچه گفت يه آس و پاس باشه چي؟خب يه بهونه جور ميکنيم و خلاص – اگر با حرف من سر خورده بشه چي؟ اي واي الحق که شعبون بي مخي آخه مغز فندوقي پسراي ايران هم مگه سر خورده ميشن؟ خداي اعتماد به نفس، خداي خود شيفتگي ِ محض، تو مراقب خودت باش نگران طوله مردم نباش بشين »نشستم نگران به اطراف نگاه کردم توي پارک لاله پرنده هم توي اين سرما پر نميزد چه برسه به انسان حتما ً اسکلم کرده الانم يه گوشه ايستاده داره به ريشم ميخنده کاش نميومدم اگر همه چيز اوني بشه که وجدانم ميگه بعد همه ميگن خوبه نگينو ديد که بعد يه عشقو عاشقيه خيابوني چطور سرش به سنگ خوردو نرفته با يه شناسنامه سياه شده برگشتو توي بيست و سه سالگي مطلقه شدو حالا شده پيت حلبي هي ميرن ميان مي کبونن تو سرش که آخر عاقبت دوست پسر بازي همينه تا زماني که دوستي همه چيز گل و بلبله همين که ميري زير يه سقف ميفهمي همه اش تَوَهم شيرين بود که باهم خوشبخت ميشيد بلند شم به دردسرش نميارزه من اهلش نيستم
۴.۲k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.