رمان تب داغ هوس:
#پارت_دوم <u>هنوز</u> همو نديديد هنوز فيس تو فيس نشديد بلند شو نفس...اه وجدان لعنتي ميخوام بشينم –بهت ميگم پاشو»تا بلند شدم يکي تو سرم گفت «خب اگر هموني باشه که خودشو معرفي کرده چي؟چرا لگد به بختت ميزني اصلا شايد زدو عاشقت شدبه يه ازدواج تموم عيار تبديل شدم هوووم چرا که نه؟ تو چي کم از بقيه داري زمانه تغيير کرده ديگه نبايد تو خونه نشست منتظر خواستگار موند اين تفکرات واسه قبل از ميلاد مسيح(ع)بوده نفسسسسس طرف اين طور که گفته بود خيلي پول داره خيلي آدم حسابيه خره بشين تا بياد» سريع نشستم- اگر دروغ باشه چي اگر يه آدم عوضي باشه سرتو شيره بماله تو ساده اي و زود باور تا حالا کسي تو زندگيت نبوده مسلماً زود وابسته ميشي بعد اگر خاک بر سرت کنه چي پاشوپاشو برو تا نيومده»بلند شدم- بشين شعبون بي مخ شايد مال باشه آخ که نمونه اسکل در انسان هستي تو اين سن هنوزم از نعيم و حرف مردم ميترسي از خداته که ببينيش ولي به خاطر حرف مردم که يه وقت نبيننت و بگن بيا اينم راه افتاد ميخواي ميدون خالي کني بيست و يک سالته رنگ پسر نديدي همه مسخره ات ميکنن_به درک اونا که ديدن به کجا رسيدن که تو برسي؟افتخارش اينه که سالم هست دوست پسر داشتن که افتخار نيست
۵.۰k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.