پارت ۴۱
#کایلا
از بغلش اومدم بیرون و اشکام و پاک کردم،گردنشو کج کرده بود و کیوت نگام میکرد
♡:امیدوارم مفهوم بوده باشه عشقم...همم؟
وسط فینفین کردنام خندم گرفت ◇:مفهومه بله
دستشو گرفت به گوشش♡:حالا من میرم دوش بگیرم،چون عصبی شده بودم و باعث شده گرمم بشه
همینطور که داشت میرفت سمت حموم با لحن تمسخر امیزی گفت که دوباره خندم گرفت،بعد رفتنش رفتم جلو اینه،با نگاه کردن به خودم پوزخند زدم و زیر لب گفتم◇:تو دیگه کی هستی دختر؟؟؟...تو من نیسی...من انقدر ضعیف نبودم...من کسی بودم که تو ۷ سالگی دماغش از مشتی که خورده بود پر خون بود ولی لبخند گشادش کنار نرفت....من همونیم که ۵ سال تلاش کرد فرشته هاشو ببینه و الان زیر سقفشونه...چرا....چرا عوض شدی کایلا....ولی....ولی فک کنم بشه درستش کرد....تو کوکیو داری...نامجون و داری...همینطور بقیه اعضا و دخترا...کمکم لبخندم شکل گرفت
سرمو تکون دادم و شروع کرد به بستن موهام...تا ساعت ۱۰ که بریم پیش بقیه بیکار بودم....موهامو جمع کردم بالا و شروع کردم به مرتب کردن اتاق...تختو مرتب کردم و خواستم برگردم که دستای کوکی دورم حلقه شد
♡:پس تمیز کاریم بلدی..دستمو گذاشتم رو دستاش◇:بلع...من همه کاری بلدم
بوسه کوچیکی رو گونم گذاشت،برگشتم سمتش و موهای نمناکشو از پیشونیش کنار زدم
◇:میشه...موهاتو خشک کنم؟...♡:اوهوم چرا نشه
رو صندلی نشست،سشوار و زدم برق و گرفتم رو موهاش...
#جونگکوک
از توی اینه محوش شده بودم...لبخند گشاد و چال گونش باعث شد دلم ضعف برع واسش...گرمای سشوار و حس انگشتای کوچیک و کشیده کایلا بین موهام حس خیلی خوبی داشت...انقدر نگاش کرده بودم که نفهمیدم کی کارش تموم شد
◇:یاااا...جونگکوک شییی حواست کجاس؟
♡:همینجا....ممنون...
◇:خواهش میکنم....انگار منم باید یه دوش بگیرم تا این ۴ ساعت بگذره
گونمو بوسید و رفت سمت حموم...
ادامه پارت بعد💜
لایک ۵۰
کامنت ۱۵ تا پارت بعد🤪❤
از بغلش اومدم بیرون و اشکام و پاک کردم،گردنشو کج کرده بود و کیوت نگام میکرد
♡:امیدوارم مفهوم بوده باشه عشقم...همم؟
وسط فینفین کردنام خندم گرفت ◇:مفهومه بله
دستشو گرفت به گوشش♡:حالا من میرم دوش بگیرم،چون عصبی شده بودم و باعث شده گرمم بشه
همینطور که داشت میرفت سمت حموم با لحن تمسخر امیزی گفت که دوباره خندم گرفت،بعد رفتنش رفتم جلو اینه،با نگاه کردن به خودم پوزخند زدم و زیر لب گفتم◇:تو دیگه کی هستی دختر؟؟؟...تو من نیسی...من انقدر ضعیف نبودم...من کسی بودم که تو ۷ سالگی دماغش از مشتی که خورده بود پر خون بود ولی لبخند گشادش کنار نرفت....من همونیم که ۵ سال تلاش کرد فرشته هاشو ببینه و الان زیر سقفشونه...چرا....چرا عوض شدی کایلا....ولی....ولی فک کنم بشه درستش کرد....تو کوکیو داری...نامجون و داری...همینطور بقیه اعضا و دخترا...کمکم لبخندم شکل گرفت
سرمو تکون دادم و شروع کرد به بستن موهام...تا ساعت ۱۰ که بریم پیش بقیه بیکار بودم....موهامو جمع کردم بالا و شروع کردم به مرتب کردن اتاق...تختو مرتب کردم و خواستم برگردم که دستای کوکی دورم حلقه شد
♡:پس تمیز کاریم بلدی..دستمو گذاشتم رو دستاش◇:بلع...من همه کاری بلدم
بوسه کوچیکی رو گونم گذاشت،برگشتم سمتش و موهای نمناکشو از پیشونیش کنار زدم
◇:میشه...موهاتو خشک کنم؟...♡:اوهوم چرا نشه
رو صندلی نشست،سشوار و زدم برق و گرفتم رو موهاش...
#جونگکوک
از توی اینه محوش شده بودم...لبخند گشاد و چال گونش باعث شد دلم ضعف برع واسش...گرمای سشوار و حس انگشتای کوچیک و کشیده کایلا بین موهام حس خیلی خوبی داشت...انقدر نگاش کرده بودم که نفهمیدم کی کارش تموم شد
◇:یاااا...جونگکوک شییی حواست کجاس؟
♡:همینجا....ممنون...
◇:خواهش میکنم....انگار منم باید یه دوش بگیرم تا این ۴ ساعت بگذره
گونمو بوسید و رفت سمت حموم...
ادامه پارت بعد💜
لایک ۵۰
کامنت ۱۵ تا پارت بعد🤪❤
۹.۲k
۲۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.