اسم وانشات: صورت من متعلق به توست
اسم وانشات: #صورت_من_متعلق_به_توست
#پارت_6
(کوک_ ا/ت راوی=)
_اره حتما.. اونجا یه حموم هست(اشاره به انتهای اتاق)
کوکیااااا
_جانم؟
من.. همرام لباس ندارم...
_عااا.. خب... منم اینجا لباس زنونه ندارم...
پوف(کلافه)
_میتونی یکی از بلوزای منو بپوشی
خودم انتخاب میکنم؟(ذوق)
_اره خودت انتخاب کن(خنده)
اتاقتتت کجااااستت(ذوق)
_اون رو به رو(لبخند)
=(ا/ت با ذوق رفت دنبال کوک و رفت داخل اتاقش.. یه راست رفت سمت کمد لباساش و دنبال یه بلوز برای خودش گشت...)
(رفتم تو اتاق کوک کمدشو زیر و رو کردم که اخرش یه بلوز گشاد مشکلی پیدا کردم)
چطوره؟(ذوق)
_خوبه.. خیلی خب تا شب حاضر بشه تو برو یه دوش بگیر
اوکی(رفتم تو اتاقم و یه راست رفتم داخل حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم بعدش رفتم بیرون لباس کوک رو پوشیدم..بلوز مشکیش تا رونام رسیده بود..اوفف عجب دا*فی شدم... بعدش هرچی دنبال سشوار گشتم نبود مجبور شدم برم از کوک بپرسم)
تق تق تق(در اتاق کوک رو میزنه)
_بیا تو
کوکیااا.. من دنبال سشوار بودم ولی پیدا نکردم
_(به ا/ت نگاه کردم.. لعنتییی با اون لباس و پاهای سفیدش تحریک کننده شده بود)
_(بهش خیره شده بودم)
یااا با تو بودما
_ا.. اهاا.. خب فک کنم خدمتکار برش داشته از اتاقت.. بیا اینجا من یه سشوار تو اتاقم دارم
عاا خب اوکی(رفتم داخل)
_خب بشین
چی؟
_موهاتو سشوار بزنم برات(لبخند)
خودم میتونم
_میدونم ولی من دوس دارم خودم برات سشوار بکشم
ناسلامتی مافیایی اون همه غرور کجا رفته
_تو خودتم خوب میدونی من از اون مافیاهاش نیستم(خنده)
(رفتم نشستم رو صندلی)
_(پشت سرش ایستادم و سشوارو روشن کردم و شروع کردم به خشک کردن موهاش)
(داشت با ارامش موهامو خشک میکرد منم از تو آینه بهش نگاه میکردم)
_(نگاهم به گردن خوشبوش خورد.. ناخوداگاه و بدون اختیارِخودم سرمو داخل گردنش بردمو.. گردنشو بو کردم)
کوک چیکار میکنی..
_به من چه.. نباید اینقدر خواستنی باشی(لبخند)
(سرخ شد)
اگه نمیخای موهامو خشک کنی سشوار بده بهم(خجالت)
_(خنده)
=کوک بعد از چند دقیقه موهای ا/ت رو خشک کرد
ممنون
_خواهش میکنم..
(خواستم از اتاقش در برم که دستمو گرفت)
_کجا با این سرعت
میرم دیگه...
_خب حالا که موهاتو خشک کردم نمیخای بهم جایزه بدی؟(پوزخند)
جایزه...؟(عرررررر)
(پایان پارت 6)
یوری🦋
#پارت_6
(کوک_ ا/ت راوی=)
_اره حتما.. اونجا یه حموم هست(اشاره به انتهای اتاق)
کوکیااااا
_جانم؟
من.. همرام لباس ندارم...
_عااا.. خب... منم اینجا لباس زنونه ندارم...
پوف(کلافه)
_میتونی یکی از بلوزای منو بپوشی
خودم انتخاب میکنم؟(ذوق)
_اره خودت انتخاب کن(خنده)
اتاقتتت کجااااستت(ذوق)
_اون رو به رو(لبخند)
=(ا/ت با ذوق رفت دنبال کوک و رفت داخل اتاقش.. یه راست رفت سمت کمد لباساش و دنبال یه بلوز برای خودش گشت...)
(رفتم تو اتاق کوک کمدشو زیر و رو کردم که اخرش یه بلوز گشاد مشکلی پیدا کردم)
چطوره؟(ذوق)
_خوبه.. خیلی خب تا شب حاضر بشه تو برو یه دوش بگیر
اوکی(رفتم تو اتاقم و یه راست رفتم داخل حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم بعدش رفتم بیرون لباس کوک رو پوشیدم..بلوز مشکیش تا رونام رسیده بود..اوفف عجب دا*فی شدم... بعدش هرچی دنبال سشوار گشتم نبود مجبور شدم برم از کوک بپرسم)
تق تق تق(در اتاق کوک رو میزنه)
_بیا تو
کوکیااا.. من دنبال سشوار بودم ولی پیدا نکردم
_(به ا/ت نگاه کردم.. لعنتییی با اون لباس و پاهای سفیدش تحریک کننده شده بود)
_(بهش خیره شده بودم)
یااا با تو بودما
_ا.. اهاا.. خب فک کنم خدمتکار برش داشته از اتاقت.. بیا اینجا من یه سشوار تو اتاقم دارم
عاا خب اوکی(رفتم داخل)
_خب بشین
چی؟
_موهاتو سشوار بزنم برات(لبخند)
خودم میتونم
_میدونم ولی من دوس دارم خودم برات سشوار بکشم
ناسلامتی مافیایی اون همه غرور کجا رفته
_تو خودتم خوب میدونی من از اون مافیاهاش نیستم(خنده)
(رفتم نشستم رو صندلی)
_(پشت سرش ایستادم و سشوارو روشن کردم و شروع کردم به خشک کردن موهاش)
(داشت با ارامش موهامو خشک میکرد منم از تو آینه بهش نگاه میکردم)
_(نگاهم به گردن خوشبوش خورد.. ناخوداگاه و بدون اختیارِخودم سرمو داخل گردنش بردمو.. گردنشو بو کردم)
کوک چیکار میکنی..
_به من چه.. نباید اینقدر خواستنی باشی(لبخند)
(سرخ شد)
اگه نمیخای موهامو خشک کنی سشوار بده بهم(خجالت)
_(خنده)
=کوک بعد از چند دقیقه موهای ا/ت رو خشک کرد
ممنون
_خواهش میکنم..
(خواستم از اتاقش در برم که دستمو گرفت)
_کجا با این سرعت
میرم دیگه...
_خب حالا که موهاتو خشک کردم نمیخای بهم جایزه بدی؟(پوزخند)
جایزه...؟(عرررررر)
(پایان پارت 6)
یوری🦋
۵.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.