بی رحم
#بی_رحم
ویو جیمین
بعد از گرفتن دوش اب گرم لباسم رو پوشیدم و از حموم بیرون اومدم
سشوار رو برداشتم تا موهام رو خشک کنم
که نگاهم به یوری افتاد
چند قدم به سمتش برداشتم انگاری کاملا خواب بود
حتما خیلی گرسنه بوده
دختره ی احمق همش تقصیر خودش بود وگرنه من چرا باید انقدر اذیتش میکردم
ولی خب اشکال نداره براش یه درس شد تا رو حرف من حرفی نزنه و با من مخالفتی نکنه
از کنارش بلند شدم و سشوارم رو برداشتم چراغ اتاق رو خاموش کردم
خودمم دقیقا نمی دونم یه دقیقه چم شد اما خب اون الا خوابه
بهتر بود بیدارش نکنم
وارد یکی از اتاق ها که همون بغل بود شدم و همونجا مشغول سشوار کشیدن موهام شدم
بعد از اینکه موهام کاملا خشک شد
سشوار رو خاموش کردم و دستی به موهام کشیدم
نگاهی به ساعت انداختم حدود ساعت یازده بود
بهتر بود برم بخوابم فردا باید صبح زود بیدار شم و دور کار های مسخره ی شرکت باشم
به سمت اتاقم برگشتم
یوری هنوز غرق در خواب بود
روی تخت رفتم و یکم از یوری فاصله گرفتم
سرم رو روی بالشت گذاشتم و به اتفافات امروز فکر میکردم
اول از اینکه اینجوری داشتم یوری رو عذاب میدادم خوشحال بودم
نمیدونم شاید چون با خودم گفتم دارم انتقام اون سال ها رو ازش میگیرم
اما وقتی دیدم اونطوری مظلوم خوابیده نمیدونم چرا اما قسمنی از وجودم به رحم اومد
حتی خودمم نمیدونم چرا این روش انتقام رو انتخاب کردم میتونستم راحت شرکتش رو ورشکست کنم چی برای خانواده ی مین سخت تر بود به غیر از فقر اونم خانواده ی که از همون اول توی ناز و نعمت بزرگ شده
اما خب اینجوری بیشتر عذابش میدادم زجر دادنش به این روش لذت بخش تر بود
یه لحظه به افکارم خندم گرفت حتی نمیدونم دقیق از اون یوری چی میخوام یه لحطه دلم براش میسوزه یه لحظه حس نفرتم بهش بیشتر میشه
بهتره بخوابم ذهنم بهم خورده
وگرنه منوچه به دل سوزی
چشمام رو اروم بستم و سعی کردم بخوابم
"صبح"
ویو جیمین
اروم چشمام رو باز کردم با جای خالی یوری مواجه شدم حتما زود تر بیدار شده
امروز باید همراه با یوری به شرکت میرفتم
ویو جیمین
بعد از گرفتن دوش اب گرم لباسم رو پوشیدم و از حموم بیرون اومدم
سشوار رو برداشتم تا موهام رو خشک کنم
که نگاهم به یوری افتاد
چند قدم به سمتش برداشتم انگاری کاملا خواب بود
حتما خیلی گرسنه بوده
دختره ی احمق همش تقصیر خودش بود وگرنه من چرا باید انقدر اذیتش میکردم
ولی خب اشکال نداره براش یه درس شد تا رو حرف من حرفی نزنه و با من مخالفتی نکنه
از کنارش بلند شدم و سشوارم رو برداشتم چراغ اتاق رو خاموش کردم
خودمم دقیقا نمی دونم یه دقیقه چم شد اما خب اون الا خوابه
بهتر بود بیدارش نکنم
وارد یکی از اتاق ها که همون بغل بود شدم و همونجا مشغول سشوار کشیدن موهام شدم
بعد از اینکه موهام کاملا خشک شد
سشوار رو خاموش کردم و دستی به موهام کشیدم
نگاهی به ساعت انداختم حدود ساعت یازده بود
بهتر بود برم بخوابم فردا باید صبح زود بیدار شم و دور کار های مسخره ی شرکت باشم
به سمت اتاقم برگشتم
یوری هنوز غرق در خواب بود
روی تخت رفتم و یکم از یوری فاصله گرفتم
سرم رو روی بالشت گذاشتم و به اتفافات امروز فکر میکردم
اول از اینکه اینجوری داشتم یوری رو عذاب میدادم خوشحال بودم
نمیدونم شاید چون با خودم گفتم دارم انتقام اون سال ها رو ازش میگیرم
اما وقتی دیدم اونطوری مظلوم خوابیده نمیدونم چرا اما قسمنی از وجودم به رحم اومد
حتی خودمم نمیدونم چرا این روش انتقام رو انتخاب کردم میتونستم راحت شرکتش رو ورشکست کنم چی برای خانواده ی مین سخت تر بود به غیر از فقر اونم خانواده ی که از همون اول توی ناز و نعمت بزرگ شده
اما خب اینجوری بیشتر عذابش میدادم زجر دادنش به این روش لذت بخش تر بود
یه لحظه به افکارم خندم گرفت حتی نمیدونم دقیق از اون یوری چی میخوام یه لحطه دلم براش میسوزه یه لحظه حس نفرتم بهش بیشتر میشه
بهتره بخوابم ذهنم بهم خورده
وگرنه منوچه به دل سوزی
چشمام رو اروم بستم و سعی کردم بخوابم
"صبح"
ویو جیمین
اروم چشمام رو باز کردم با جای خالی یوری مواجه شدم حتما زود تر بیدار شده
امروز باید همراه با یوری به شرکت میرفتم
۴.۲k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.