گیسو قسمت پانزدهم
بالاخره روز قرار از راه رسید. گیسو اصلا حوصله نداشت ولی آب سردی به صورتش زد. بعد تصمیم گرفت آرایش ملایمی کند و عطر سرد و تلخی هم به خودش زد و با تیپ خیلی ساده سر قرار رفت. بابک انگار زودتر رسیده بود. چه جالب. او هم تیپ ساده زده. چه ماشین قدیمی و کهنه و داغونی. البته تمیز بود. گیسو یادش نیامد این چه ماشینی بود. به محض اینکه بابک گیسو را دید از ماشین پیاده شد. آمد جلوتر. سلام داد و دست گیسو را به آرامی در دست گرفت و بوسید. گیسو دستش را کشید و گفت وای این چه کاریه؟ شرمنده شدم آقا بابک. بابک گفت رسم همشهری های ما همینه. بفرمائید سوار بشین که بریم یه جای آرام و قشنگ و خلوت که با خیال راحت صحبت کنیم. گیسو لبخندی زد و سوار شد. گفت ببخشید اسم این ماشین چیه؟ بابک گفت فولکس قورباغهای. من بهش میگم بابا گوجه. گیسو با تعجب گفت بابا گوجه؟ بابک گفت بله این ماشین یادگار بابابزرگم هست که عاشق گوجه فرنگی بوده. رنگش هم گوجه ای هست. منم از بچگی بهش گفتم بابا گوجه. گیسو گفت چه جالب. فوت شدن پدر بزرگ؟ بابک گفت نه. ایشون الان صد و هشت ساله هستند و سالهاست رانندگی نمی کنن. گیسو گفت هزار ماشاالله. منم عمر طولانی را خیلی خیلی دوست دارم. به شرطی که سالم باشم و بتونم کارهای شخصی را خودم انجام بدم. بابک گفت کاملا موافقم. بله خوشبختانه پدربزرگم سالم هست و همه کارهاش را خودش انجام میده. تازه میخواد زن بگیره. گیسو با تعجب گفت واقعا؟ بابک گفت تا حالا سه بار ازدواج کرده و هر سه تا زن فوت شدند. حالا میخواد زن چهارم را بگیره ولی هنوز دختر مورد نظرش پیدا نشده. اینقدر با مزه اینو گفت که هردو زدند به خنده. بابک گفت رسیدیم. اینم باغ رستوران چکاوک. بفرمائید. گیسو گفت عجب باغ قشنگیه. بابک گفت بله از وسطش رودخونه خیلی قشنگی رد میشه. گیسو گفت میشه بریم روی یکی از تخت های کنار رودخونه بنشینیم؟ بابک گفت بله تخت شماره 11 را از قبل رزرو کردم. گیسو که داشت شماره تخت ها را نگاه می کرد گفت وای چقدر خوب. اون تخت بزرگ زیر اون درخته دیدمش. عالیه. بابک گفت خوشحالم که خوشتون اومد. گیسو با خوشحالی رفت و کفش هایش را سریع از پا در آورد و نشست روی تخت و به پشتی تکیه داد. بابک گفت اجازه هست عکس بگیرم؟ گیسو گفت بله حتما. بیا با گوشی من هم بگیر. بابک گفت همه عکس ها را براتون می فرستم. گیسو گفت باشه. بابک چند تا عکس گرفت و کفش هایش را در آورد و روبروی گیسو نشست. جوراب های سفید و تمیز بابک توجه گیسو را جلب کرد. بابک ادکلن فوقالعاده خوشبویی زده بود. بوی خنک تلخ ملایم. بوی مورد علاقه و مطابق سلیقه گیسو. بابک گفت اینجا سوپ های فوقالعاده خوشمزه داره. سفارش بدم؟ گیسو گفت بله لطفا. بابک دستش را بلند کرد و گفت ببخشید...
#جذاب #خاص #زیبا #شیک #BEAUTIFUL #لاکچری
#جذاب #خاص #زیبا #شیک #BEAUTIFUL #لاکچری
۳.۲k
۳۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.