گیسو قسمت چهاردهم
و سیگار می کشید. یهو گوشیش زنگ خورد. شماره ناشناس بود ولی شماره خیلی رند بود. از اون خط های خیلی گرون. با خودش گفت حتما اشتباه گرفته دیگه. آدم به این پولداری که به من زنگ نمیزنه. واقعا حوصله نداشت ولی توی لحظه تصمیم گرفت جواب بده. با بی حوصلگی و سردی گفت بله بفرمائید. صدا گفت سلام. خیلی ببخشید مزاحم شدم شما گیسو خانم هستین؟ صدای خیلی مهربون و مؤدبانه ای داشت. با خودش گفت آدمها اولش همیشه همینطورن. گیسو گفت بله خودمم. ببخشید شما؟ صدا گفت من بابک کبیری هستم. شما از دوستان دختر عمه من مهسا هستین. خیلی از شما تعریف می کنه. گیسو گفت ببخشید هفت هشت تا از دوستان من اسمشون مهساست. شما احتمالا مهسا برزگر را میگین درسته؟ بابک گفت نه من مهسا مقدس را میگم. گیسو فکر کرد مهسا مقدس؟ تا اومد بگه نمی شناسم بابک گفت فکر کنم شما بهش میگین مهسا قلیونی. آخه عاشق قلیونه و همیشه در حال قلیون کشیدنه. گیسو با خنده گفت وای آره. من چون قلیون بهم نمی سازه زیاد باهاش نیستم. بابک گفت هرچی التماس کردم شماره شما رو بهم نداد دیگه مجبور شدم وقتی خواب بود یواشکی شماره تون رو از گوشیش بردارم. گیسو گفت مگه رمز گوشیش را به شما گفته؟ بابک گفت من چند ساله توی کار واردات گوشی هستم. باز کردن رمز گوشی ها که تفریح منه. گیسو یه کم دلش لرزید و احساس نا امنی کرد. بابک گفت گیسو خانم من قصد مزاحمت ندارم. به مهسا هم گفتم. گفتم دیگه سنم بالا رفته. هدفم ازدواجه. با تعریف های مهسا از شما گفتم بهتون زنگ بزنم اگه اجازه بدین بیشتر با هم آشنا بشیم. گیسو حس دوگانه ای بهش دست داده بود. هم می خواست بگه نه هم یه جورایی از این پسر خوشش اومده بود. با خودش گفت حالا یه قراری میزاریم همدیگه را می بینیم. اگه ببینمش می فهمم مرد زندگی هست یا نه. بابک گفت برای دوشنبه غروب اجازه میدین بیام دنبالتون؟ گیسو گفت دوشنبه غروب؟ باشه خوبه. بابک با خوشحالی ولی بدون هیجان بیش از حد گفت خیلی خیلی ازتون ممنونم. لطفا برام آدرس را پیامک کنید. گیسو گفت باشه آقای کبیری. بابک گفت لطفا نگید آقای کبیری. همون بابک بهتره. گیسو گفت باشه آقا بابک. فعلا خدانگهدار. بابک گفت خیلی ممنونم خداحافظ. گیسو از دست خودش عصبانی شد رفت جلوی آیینه. به خودش گفت واسه چی باهاش قرار گذاشتم. آدم نمیشم. خاک بر سر من. اینم مثل سهراب گولم میزنه. عجب خری هستم. عیب نداره میرم بهش میگم من قصد ازدواج ندارم و خلاص. اصلا کی حوصله شوهر داره؟ توی آیینه به خودش لبخند تلخی زد و رفت توی آشپزخونه تا یه لیوان دیگه چای بریزه و ببره توی بالکن بلکه یه ذره اعصابش آروم بشه.عجب عطری داره این چای. چای شمال همیشه سبز ایران.چای درجه یک گیلان که از کودکی عاشقش بود...
#خاص #جذاب #BEAUTIFUL
#خاص #جذاب #BEAUTIFUL
۵.۳k
۲۶ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.