Part52
Part52
+جونگ کوک شیییی جوری میزنمت تا یاد بگیری نباید هر دختری رو دید بزنییی
با یه حرکت جامونو عوض کرد و روم خیمه زد
×تو هر دختری نیستی.. زن ..منی. (شمرده شمرده گفت)
+هنوز که زنت نشدم احمق جون(خیلی لوس گفتم )
×(دستشو سمت پاهام برد) اما میتونم همین الان مال خودم بکنمت
یه مشت محکم به سینش زدم و پرتش کردم اونور که از تخت افتاد
+منحرفففف… منحرفففف.. تو واقعا منحرفیییییی
×اووووووو… عجب قدرتی داریییییی… کمرم درد گرفت
+(هینی کشیدم) خوبی?? درد داری??
((جونگ کوک))
نگرانم بود خواستم اذیتش کنم و از این فرصت استفاده کنم
×اخخخ.. اره کمرم خورد به میز
+ببخشیدد ..عشقم دستتو بزار رو شونم بزارمت رو تخت
(ذهن کوک: عشقم ..یاع. یاععه .یاعهه(خنده های جینی مانند😂))
×اهه .اخ اره بیا بیا بزارم رو تخت
دستمو روی شونه هاش گذاشتم و تمااااام وزنمو یهو انداختم روش که پخش تخت شد
+ایییش خیلی سنگینی کوک… خیلیییی
×با اون دستای هرکولیت زدی نابودم کردی حالا من شدم سنگین ?!
+یاااا هرکول خودتییی.. دستام به این ظریفی ..کجاش هرکوله ..اره خب یکم زورم زیاده ولی هرکول که نیستم(لبو لوچشو اویزون کرد که سرمو اورد جلو بردمو بوسیدمش)
با ولع میبوسیم که یه صدایی اومد
- ا/تتتتتتت…. خوابیییی??
هر دو همزمان از هم جدا شدیم و هینی کشیدیم
ا/ت به من نگاه میکردو من به اووون…
+برروووو.. نهههه خنگووول از پنجرهههه بروو
×بیوفتم پام بشکنه چیی??
+ایییی نه نه نرووو… بیا برو زیر تخت… بدو کوک
×اصلا ما چرا فرار میکنیم ?
+چون نمیخوام تا دوهفته دخترا ازم بپرسن تو اتاق تو این شرایط رو تخت با تو چیکار میکردم ..
×بیخیال باباااا.. تو دوست دخترمییی
+کووووک
×داد نزن دیوونه
~ا/تتتتت? گفتی کوک??
در باز شد و محکم زد تو سرم خوابوندم کنار تخت که دستشو ول نکردمو خودشم افتاد روم
~ا/تتت.. تو اتاقی?? مطمئنم از همینجا صدات اومد?
کتی: ا/ت کووو??
+جونگ کوک شیییی جوری میزنمت تا یاد بگیری نباید هر دختری رو دید بزنییی
با یه حرکت جامونو عوض کرد و روم خیمه زد
×تو هر دختری نیستی.. زن ..منی. (شمرده شمرده گفت)
+هنوز که زنت نشدم احمق جون(خیلی لوس گفتم )
×(دستشو سمت پاهام برد) اما میتونم همین الان مال خودم بکنمت
یه مشت محکم به سینش زدم و پرتش کردم اونور که از تخت افتاد
+منحرفففف… منحرفففف.. تو واقعا منحرفیییییی
×اووووووو… عجب قدرتی داریییییی… کمرم درد گرفت
+(هینی کشیدم) خوبی?? درد داری??
((جونگ کوک))
نگرانم بود خواستم اذیتش کنم و از این فرصت استفاده کنم
×اخخخ.. اره کمرم خورد به میز
+ببخشیدد ..عشقم دستتو بزار رو شونم بزارمت رو تخت
(ذهن کوک: عشقم ..یاع. یاععه .یاعهه(خنده های جینی مانند😂))
×اهه .اخ اره بیا بیا بزارم رو تخت
دستمو روی شونه هاش گذاشتم و تمااااام وزنمو یهو انداختم روش که پخش تخت شد
+ایییش خیلی سنگینی کوک… خیلیییی
×با اون دستای هرکولیت زدی نابودم کردی حالا من شدم سنگین ?!
+یاااا هرکول خودتییی.. دستام به این ظریفی ..کجاش هرکوله ..اره خب یکم زورم زیاده ولی هرکول که نیستم(لبو لوچشو اویزون کرد که سرمو اورد جلو بردمو بوسیدمش)
با ولع میبوسیم که یه صدایی اومد
- ا/تتتتتتت…. خوابیییی??
هر دو همزمان از هم جدا شدیم و هینی کشیدیم
ا/ت به من نگاه میکردو من به اووون…
+برروووو.. نهههه خنگووول از پنجرهههه بروو
×بیوفتم پام بشکنه چیی??
+ایییی نه نه نرووو… بیا برو زیر تخت… بدو کوک
×اصلا ما چرا فرار میکنیم ?
+چون نمیخوام تا دوهفته دخترا ازم بپرسن تو اتاق تو این شرایط رو تخت با تو چیکار میکردم ..
×بیخیال باباااا.. تو دوست دخترمییی
+کووووک
×داد نزن دیوونه
~ا/تتتتت? گفتی کوک??
در باز شد و محکم زد تو سرم خوابوندم کنار تخت که دستشو ول نکردمو خودشم افتاد روم
~ا/تتت.. تو اتاقی?? مطمئنم از همینجا صدات اومد?
کتی: ا/ت کووو??
۳.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.