گیسو قسمت دهم
گیسو حسابی گیج و سردرگم و کلافه شده بود. خیلی از صحبت های سهراب را قبول داشت. خیلی هاش را هم نمی تونست بپذیره. گفتن این حرفا آسون بود ولی در عمل واقعا غیر ممکن به نظر می رسید. گیسو با خودش گفت مگه میشه برم با سهراب زندگی کنم و یه عالمه حرف و حدیث بشنوم؟ همین که تنها زندگی می کنم اینهمه مشکلات برام درست کرده. دیگه حوصله ندارم. توی این فکرا بود که گوشیش زنگ خورد. ای بابا این دختره گلرخ داره زنگ میزنه. اصلا حوصله ندارم. ولش کن. اما گلرخ دوباره زنگ زد. تا گفت الو گلرخ گفت گیسو جون چرا جواب نمیدی؟ ببین داداشم و بابام برات یه خونه پیدا کردند آس. خیلی کوچیکه ولی به خدا مفته. اصلا باورت نمیشه. یه خانم پیر مهربون صاحبخونته. تنهاست. طبقه اول خودش زندگی می کنه. طبقه دوم را با شرایط عالی بهت اجاره میده. گیسو می دونست بابا و داداش گلرخ بنگاه املاک دارند. یه دفعه دیگه هم قبلا برای گیسو یه خونه پیدا کرده بودند که بدک هم نبود. ولی داداش گلرخ یعنی گودرز خیلی پررو و فضول بود. خیلی هم چشم چرون و بی شخصیت بود. یه دفعه هم به گیسو شماره داده بود ولی گیسو به احترام مامان گلرخ که سالها پیش معلمش بود هیچی نگفته بود. گلرخ گفت کجایی؟ بیام دنبالت بریم خونه رو ببینیم؟ گیسو نمی خواست قبول کنه ولی با سهراب هم نمی خواست زندگی کنه. با این پول کمی که داشت خونه پیدا کردن خیلی سخت بود. با خودش گفت میرم اگه خوشم نیومد خب میگم نمیخوام. پس فوری گفت من تا ده دقیقه دیگه میام پارک فردوسی. گلرخ گفت عالیه. سهراب که داشت سیگار می کشید هیچی نگفت. گیسو گفت من میرم. سهراب گفت چیزی شده؟ گیسو گفت نه. دوستم باهام کار داره و تصمیم گرفت فعلا چیزی به سهراب نگه. زود از سهراب خداحافظی کرد و رفت سمت پارک فردوسی که دوتا خیابون پایین تر بود...
#خاص #جذاب #هنری #هنر
#خاص #جذاب #هنری #هنر
۴.۱k
۲۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.