رفت اما کاش باورامو نابود نمیکرد
رفت اما کاش باورامو نابود نمیکرد
نگار قسمت آخر ❤ ️
(دفتر خاطرات نگار)
10 اسفند 97
امروز بچه رو سقط کردم چون دگ امیدی ب برگشتن محمود نبود و جواب تلفن و پیام نمیداد
خیلی حالم بده هم جسمی هم روحی
حتی نمیتونم توی روی احسان نگاه کنم همش فک میکنم از تو نگاهم میفهمه خیانت کردم دیروز احسان به ماموریت رفت از اینک بچه بی سر و صدا سقط کردم خوشحالم اما حس میکنم رو به پایانم
15 اسفند 97
رفتم کلی قرص خریدم باید تا احسان برنگشته کار خودمو تموم کنم من نمیتونم با این عذاب وجدان با این خیانت کنار بیام نمیتونم نمیتونم از این طرف عشق یکطرفه ک دوباره منو ب بازی گرفت از این طرف مظلومیت احسان
خدایا منو ببخش میدونم ی روزی احسان این دفتر میخونه احسان منو ببخش من خائن ببخش اشتباه کردم اما راه برگشتی نیس کاش دلمو به تو داده بودم چون قطعا الان خوشبخت بودم نه یه افسرده بیچاره ک حس مرگ تموم وجودشو گرفته
نگار همان شب خون ریزی معده کرد ب علت خوردن قرصا و جانش را از دست داد....
نگار رفت اما این تنها نگار نبود ک رفت احسان هم با او مُرد تموم باورش اعتمادش خراب شد
و این دفتر خاطرات همون شب ک احسان تمومشو خوند سوزوند
و 15 اسفند 98 سالگرد نگاره..... اما احسان دیگ سالگردی واسش نمیگیره سر قبرش نمیره احسان الان 5 ماه روی تخت های تیمارستانه براش دعا کنین
احسان دایی منه و نگار زن دایی منه 💜
نظرات کامنت شه
#سرگذشت #رمان #داستان
نگار قسمت آخر ❤ ️
(دفتر خاطرات نگار)
10 اسفند 97
امروز بچه رو سقط کردم چون دگ امیدی ب برگشتن محمود نبود و جواب تلفن و پیام نمیداد
خیلی حالم بده هم جسمی هم روحی
حتی نمیتونم توی روی احسان نگاه کنم همش فک میکنم از تو نگاهم میفهمه خیانت کردم دیروز احسان به ماموریت رفت از اینک بچه بی سر و صدا سقط کردم خوشحالم اما حس میکنم رو به پایانم
15 اسفند 97
رفتم کلی قرص خریدم باید تا احسان برنگشته کار خودمو تموم کنم من نمیتونم با این عذاب وجدان با این خیانت کنار بیام نمیتونم نمیتونم از این طرف عشق یکطرفه ک دوباره منو ب بازی گرفت از این طرف مظلومیت احسان
خدایا منو ببخش میدونم ی روزی احسان این دفتر میخونه احسان منو ببخش من خائن ببخش اشتباه کردم اما راه برگشتی نیس کاش دلمو به تو داده بودم چون قطعا الان خوشبخت بودم نه یه افسرده بیچاره ک حس مرگ تموم وجودشو گرفته
نگار همان شب خون ریزی معده کرد ب علت خوردن قرصا و جانش را از دست داد....
نگار رفت اما این تنها نگار نبود ک رفت احسان هم با او مُرد تموم باورش اعتمادش خراب شد
و این دفتر خاطرات همون شب ک احسان تمومشو خوند سوزوند
و 15 اسفند 98 سالگرد نگاره..... اما احسان دیگ سالگردی واسش نمیگیره سر قبرش نمیره احسان الان 5 ماه روی تخت های تیمارستانه براش دعا کنین
احسان دایی منه و نگار زن دایی منه 💜
نظرات کامنت شه
#سرگذشت #رمان #داستان
۴۷.۵k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.