پارت5 دلبربلا
#پارت5 #دلبربلا
لباسای تنمو در آوردمو گذاشتم داخل زیپ بالایی چمدون
چون کثیف بود نمیخواستم با بقیه لباسام قاطی بشه
یه تیشرت سفید ساده با یه سایورت مشکی
پوشیدم
رفتم آشپزخونه
سونیا داشت غذا میخورد دنیا هم تازه از حمام بیرون اومد و با همون حوله تنش رفت پیش سونیا
منم رفتمو پشت میز نشستم و ظرف رو باز کردم
کباب برگ بود
با ولع شروع به خوردن کردم
سونیا گفت
_خاک بر سرتون پاشین ساعت هفتو نیمه
انگار تازه به خودمون اومدیم
یورش بردیم سمت اتاق و هر کسی رفت سمت چمدون خودش
مانتو چهار خونه مشکی قرمزمو از چمدون کشیدم بیرو و روی تیشرت تنم کردم
کفشای آل استار سفیدم که یه لایه قرمز داشتو هم در آوردمو پام کردم
شال ساده مشکیمم انداختم سرم
دنیا و سونیا برگشتن سمتم و تا منو دیدن دویار به چمدوناشون حمله ور شدن
و لباسایی که کپی لبای من بودو برداشتن و شروع کردن به پوشیدن منم تو این فاصله
رژلب قهوه ایمو زدم رو لبامو مژه های فرمو ریمل زدم
سیم کارتمو از تو گوشیم در آوردمو انداختم تو گوشی جدیدم
گوشی قدیمیمم شوت کردن تو کولمیه نگاه به کل اتاق انداختم خوب دیگه فک کنم هیچی جا نذاشته باشم
دسته چمدونمو گرفتم و با خودم بیرون آوردم
و رهاش کردم و روی مبل نشستم
و داد زدم
_خاک بر سرتون ساعت هشتو ربعه
صدای هیین از تو اتاق اومد و بعدشم بچه ها با چمدوناشون بیرون اومدن
از اتاق بیرون اومدیم و سوار آسانسور شدیم و دکمه مربوط به لابی
کارت اتاقو تحویل دادیمو تاکسی گرفتیم سمت فرودگاه پولشو حساب کردمو پیاده شدیم
وارد فرودگاه شدیم هنوز اسم هوا پیمامونو نخونده بودن
به سمت کافی شاپ اونجا رفتیمو تا قبل ازینکه هواپیما حرکت کنه یه بستنی بخوریم
هنوز تابستون بود و هوای کیش با جهنم فرقی نداشت
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
لباسای تنمو در آوردمو گذاشتم داخل زیپ بالایی چمدون
چون کثیف بود نمیخواستم با بقیه لباسام قاطی بشه
یه تیشرت سفید ساده با یه سایورت مشکی
پوشیدم
رفتم آشپزخونه
سونیا داشت غذا میخورد دنیا هم تازه از حمام بیرون اومد و با همون حوله تنش رفت پیش سونیا
منم رفتمو پشت میز نشستم و ظرف رو باز کردم
کباب برگ بود
با ولع شروع به خوردن کردم
سونیا گفت
_خاک بر سرتون پاشین ساعت هفتو نیمه
انگار تازه به خودمون اومدیم
یورش بردیم سمت اتاق و هر کسی رفت سمت چمدون خودش
مانتو چهار خونه مشکی قرمزمو از چمدون کشیدم بیرو و روی تیشرت تنم کردم
کفشای آل استار سفیدم که یه لایه قرمز داشتو هم در آوردمو پام کردم
شال ساده مشکیمم انداختم سرم
دنیا و سونیا برگشتن سمتم و تا منو دیدن دویار به چمدوناشون حمله ور شدن
و لباسایی که کپی لبای من بودو برداشتن و شروع کردن به پوشیدن منم تو این فاصله
رژلب قهوه ایمو زدم رو لبامو مژه های فرمو ریمل زدم
سیم کارتمو از تو گوشیم در آوردمو انداختم تو گوشی جدیدم
گوشی قدیمیمم شوت کردن تو کولمیه نگاه به کل اتاق انداختم خوب دیگه فک کنم هیچی جا نذاشته باشم
دسته چمدونمو گرفتم و با خودم بیرون آوردم
و رهاش کردم و روی مبل نشستم
و داد زدم
_خاک بر سرتون ساعت هشتو ربعه
صدای هیین از تو اتاق اومد و بعدشم بچه ها با چمدوناشون بیرون اومدن
از اتاق بیرون اومدیم و سوار آسانسور شدیم و دکمه مربوط به لابی
کارت اتاقو تحویل دادیمو تاکسی گرفتیم سمت فرودگاه پولشو حساب کردمو پیاده شدیم
وارد فرودگاه شدیم هنوز اسم هوا پیمامونو نخونده بودن
به سمت کافی شاپ اونجا رفتیمو تا قبل ازینکه هواپیما حرکت کنه یه بستنی بخوریم
هنوز تابستون بود و هوای کیش با جهنم فرقی نداشت
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۴۱.۹k
۲۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.