پارت4 دلبربلا
#پارت4 #دلبربلا
تصمیم گرفتیم مثل همدیگه خرید کنیم
انقدر گشتیم تا یه لباس شب مشکی بلند دکلته ساده که از کنار ران پا تا پایین یه چاک داشتو پشتشم قسمت کمر یه پاپیون گنده میخورد
خیلی قشنگ بود و قنشگیش هم به خاطر سادگیش بود دست بچه ها رو کشیدمو بردم داخل مغازه
بچه ها با تحسین همچنان به لباسه خیره بودن
سایز مامانو گفتم و فروشنه که یه دختر جوون بود برام آوردش
مامان به لباس و جواهرات خیلی علاقه داشت
قیمت لباس خیلی گرون بود ولی می ارزید برای خوشحال کردن مامانم
بچه ها هم سایزای ماماناشونو گفتن و فروشنده واسشون آورد
بعد از حساب کردن بیرون رفتیم
و دوباره شروع کردیم به گشتن جلوی یه مغازه کت شلوار ایستادیم
فعلا بهترین گزینه برای باباها همین بود سریع داخل مغازه شدیم رو به فروشنده که پسری فوق العاده هیز بود گفتم
_میشه قشنگ ترین کت شلواراتونو بیارین برامون
با لحنی فراتر از چندش گفت
_چرا نشه خوشگله فقط واسه کی میخوای؟
من که در مرز اوق زدن بودم که خدارو شکر دنیا به دادم رسید
_برا دوس پسرش میخواد مشکلیه
پسره از لحن دنیا ترسیده بود و سریع جواب داد
_نه مشکلی نیس فقط برای چن سال میخواید
اینبار سونیا گفت
_چهلو پنج سال
پسره ابرو هاش بالا پرید و خواست چیزی بگه ولی پشیمون شدو رفت تا بیاره
بچه ها هم زیرزیرکی میخندیدن
پسره با چن تا کت شلوار برگشت و روی میز پهنشون کرد
یکیشون مشکی براق بود دومی مشکی مات سومی سورمه ای که یقش مشکی بود و آخری هم راه راه سفید مشکی
همشون زشت بودن فقط اون مشکی ماته قشنگ بود
هر سه تا همزمان دستمونو گذاشتیم روی مشکی ماته و گفتیم
_ازین سایز ایکس لارج
بعدم مثه مونگولا به هم نگاه کردیمو خندیدیم
پسره هم سرشو تکون دادو رفت دوباره
حتما به درجه اسگولیه ما پی برده
برای همه سوغاتی گرفتیم فقط مونده بود دایان
مونده بودیم برای اون چیکار کنیم که یهو فکری به سرم زد
_میگم دنیا بیا بریم یه دستبند و گردنبند ست براش بخر
انقدر خسته بود که رو هوا پیشنهادمو قبول کرد
سریع رفتیم سمت جواهراتی نزدیک پاساژ
یه گردنبند و یه دستبند مشکی که روش با رنگ طلایی حرف D لاتین حک شده بود
خدارو شکر تموم شد
سریع یه تاکسی گرفتیمو رفتیم سمت هتل
وارد اتاقمون شدیم سونیا زنگ زد لابی و درخواست غذا کرد دنیا هم رفت حمام
منم رفتم لباسامو عوض کنم
لایک و کامنت فراموش نشه بچه ها😍 😍
تصمیم گرفتیم مثل همدیگه خرید کنیم
انقدر گشتیم تا یه لباس شب مشکی بلند دکلته ساده که از کنار ران پا تا پایین یه چاک داشتو پشتشم قسمت کمر یه پاپیون گنده میخورد
خیلی قشنگ بود و قنشگیش هم به خاطر سادگیش بود دست بچه ها رو کشیدمو بردم داخل مغازه
بچه ها با تحسین همچنان به لباسه خیره بودن
سایز مامانو گفتم و فروشنه که یه دختر جوون بود برام آوردش
مامان به لباس و جواهرات خیلی علاقه داشت
قیمت لباس خیلی گرون بود ولی می ارزید برای خوشحال کردن مامانم
بچه ها هم سایزای ماماناشونو گفتن و فروشنده واسشون آورد
بعد از حساب کردن بیرون رفتیم
و دوباره شروع کردیم به گشتن جلوی یه مغازه کت شلوار ایستادیم
فعلا بهترین گزینه برای باباها همین بود سریع داخل مغازه شدیم رو به فروشنده که پسری فوق العاده هیز بود گفتم
_میشه قشنگ ترین کت شلواراتونو بیارین برامون
با لحنی فراتر از چندش گفت
_چرا نشه خوشگله فقط واسه کی میخوای؟
من که در مرز اوق زدن بودم که خدارو شکر دنیا به دادم رسید
_برا دوس پسرش میخواد مشکلیه
پسره از لحن دنیا ترسیده بود و سریع جواب داد
_نه مشکلی نیس فقط برای چن سال میخواید
اینبار سونیا گفت
_چهلو پنج سال
پسره ابرو هاش بالا پرید و خواست چیزی بگه ولی پشیمون شدو رفت تا بیاره
بچه ها هم زیرزیرکی میخندیدن
پسره با چن تا کت شلوار برگشت و روی میز پهنشون کرد
یکیشون مشکی براق بود دومی مشکی مات سومی سورمه ای که یقش مشکی بود و آخری هم راه راه سفید مشکی
همشون زشت بودن فقط اون مشکی ماته قشنگ بود
هر سه تا همزمان دستمونو گذاشتیم روی مشکی ماته و گفتیم
_ازین سایز ایکس لارج
بعدم مثه مونگولا به هم نگاه کردیمو خندیدیم
پسره هم سرشو تکون دادو رفت دوباره
حتما به درجه اسگولیه ما پی برده
برای همه سوغاتی گرفتیم فقط مونده بود دایان
مونده بودیم برای اون چیکار کنیم که یهو فکری به سرم زد
_میگم دنیا بیا بریم یه دستبند و گردنبند ست براش بخر
انقدر خسته بود که رو هوا پیشنهادمو قبول کرد
سریع رفتیم سمت جواهراتی نزدیک پاساژ
یه گردنبند و یه دستبند مشکی که روش با رنگ طلایی حرف D لاتین حک شده بود
خدارو شکر تموم شد
سریع یه تاکسی گرفتیمو رفتیم سمت هتل
وارد اتاقمون شدیم سونیا زنگ زد لابی و درخواست غذا کرد دنیا هم رفت حمام
منم رفتم لباسامو عوض کنم
لایک و کامنت فراموش نشه بچه ها😍 😍
۷۱.۴k
۲۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.