عشق خدمتکاری پارت ۱
عشق خدمتکاری_پارت ۱
+مامان مامان من اومدم.
_سکوت
+ماما....یا ابلفضل
سریع دوییدم سمت مامانم از روی زمین بلندش کردم و نشوندمش رو مبل با نگرانی تمام زل زدم به تخم چشای مامانم .
گفتم:
+مامان چی شد چرا یهو بازم بیماریت عود کرد؟چیکار میکردی ؟
با حرف اخرم چشمم به دسته جاروبرقی افتاد بعدم چشمام لیز خوردن سمت اشپز خونه .
با سرعت تمام دوییدم و رسوندم خودمو به اشپزخونه که ای کاش نمیرسیدم .
تمام ظرفای دیشب شسته شده بودن و اشپزخونه گرگیری شده بود و غذا هم رو اجاق درحال پختن بود.
با اشکی که تو چشم جمع شده بود خودمو کشیدم به بیرون از اشپزخونه و بالا سر مامان وایسادم.
با داد:
+مگه نگفتم نرو سمت کار مگه نفت دکتر گفت نری سمتش بیماریت عود میکنه چرا اخه هااا چراا میخوای مثل بابا توهم تنهام بزاری ؟
با حرص و اشک لجوج گوشه چشمم دوییدم طبقه بالا و درو کوبیدم به هم و صدایی بدی ایجاد کرد .
که از شدت دستمو رو دوتا گوشم گذاشتم وشروع کروم به گریه و داد زدن بخاطر این روزای نکبتی همین روزایی که مامانمو مریض کرد بابامو گرفت ازم و ارزوهای جوونیمو به گور برد.
بخاطر سنگینی یسرم چشام رو هم افتادن و از هوش رفتم....
=اگر خوشتون اومده لایک یادتون نره و واسه ادامش کامنت کنید مرصی^____^
+مامان مامان من اومدم.
_سکوت
+ماما....یا ابلفضل
سریع دوییدم سمت مامانم از روی زمین بلندش کردم و نشوندمش رو مبل با نگرانی تمام زل زدم به تخم چشای مامانم .
گفتم:
+مامان چی شد چرا یهو بازم بیماریت عود کرد؟چیکار میکردی ؟
با حرف اخرم چشمم به دسته جاروبرقی افتاد بعدم چشمام لیز خوردن سمت اشپز خونه .
با سرعت تمام دوییدم و رسوندم خودمو به اشپزخونه که ای کاش نمیرسیدم .
تمام ظرفای دیشب شسته شده بودن و اشپزخونه گرگیری شده بود و غذا هم رو اجاق درحال پختن بود.
با اشکی که تو چشم جمع شده بود خودمو کشیدم به بیرون از اشپزخونه و بالا سر مامان وایسادم.
با داد:
+مگه نگفتم نرو سمت کار مگه نفت دکتر گفت نری سمتش بیماریت عود میکنه چرا اخه هااا چراا میخوای مثل بابا توهم تنهام بزاری ؟
با حرص و اشک لجوج گوشه چشمم دوییدم طبقه بالا و درو کوبیدم به هم و صدایی بدی ایجاد کرد .
که از شدت دستمو رو دوتا گوشم گذاشتم وشروع کروم به گریه و داد زدن بخاطر این روزای نکبتی همین روزایی که مامانمو مریض کرد بابامو گرفت ازم و ارزوهای جوونیمو به گور برد.
بخاطر سنگینی یسرم چشام رو هم افتادن و از هوش رفتم....
=اگر خوشتون اومده لایک یادتون نره و واسه ادامش کامنت کنید مرصی^____^
۱۶.۱k
۱۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.