نام نویسنده :فاطمه زارعی
نام نویسنده :فاطمه زارعی
نام رمان :چال گونه
ژانر :عاشقانه ، طنز
هدف از نوشتن: استفاده از دست آورد ها .
خلاصه : یک دختر به اسم بهار، مقاوم و شیطون و جذاب؛ که زلفش گره خورده به زلف پسر قصه ما آرمین خان فلک زده که باید این بهار و بگیره .
مقدمه :
اگه تقدیر و قسمت بخواد دو تا رو بهم برسونه هیچ کس جلو دارش نیست .
این دختر قوی
خوب
دوست داشتنی گاهی
سنگ دل
مغرور و لجباز میشه
اما پسر قصه ما هم
جذاب
منطقی گاهی
غیرتی و عصبی میشه.
رفتار هر کس رو در مقابل محیطی که قرار گرفته، باید سنجید این وسط نه آرمین و نه بهار مقصر هست .
**
خوابِ خواب بودم که ناگهان یک ماساژور داخل اومد ؛ از همون دورا دور برام دست تکون داد .
به به خدا از خانومی کمش نکنه ؛ بالا سرم اومد که ناگهان تخت شروع به لرزیدن کرد .
ایول دستگاهش رو حتما روشن کرده ؛ وایستا وایستا من که خوابم، بابا دم خودم جیز . نگاه کن کیفیت خواب فول اچ دی .
ای بابا جنبه ی تعریف هم نداره ، دستگاهش خاموش شد؛ ناگهان دوباره روشن کرد .
صبر کن ببینم ، خاک برسرم گوشیم رو سایلنته داره زنگ می خوره .
من چه جوری تخصص گرفتم با این وضعم الله و اعلم .
جواب دادم .
– هو…م
صدای جیغ و ویغ شیدا تو گوشم پیچید .
_چرا جواب نمی دی ؟ الهی گره کفنت و پاپیونی ببندم .
یک نیم نگاه به ساعت کردم ؛ او…و ساعت ?:??صبح هست .
+احیانا ملت ساعت ?:??صبح ، به جز تخت جای دیگه ای هم هستن ؟
_معلومه که هستند ، داماد دکتر سیدی رو می خوان اتاق عمل ببرند .
+خب ببرن به من چه، می خوای برای سلامتیش ختم قرآن بزارم .
_منگول تو باید بالا سر عملش باشی .
دستی تو سرم کوبوندم ؛ البته با این کار، گوشیم رو تخت افتاد .
نفهمیدم چطور قطع کردم؛ سر سری یک مانتو شلوار پوشیدم و مقنعه ام رو هم سرم کردم و گوشی و سویچ روبرداشتم و حرکت کردم . از اتاقم بیرون اومدم ؛ پله ها رو دو تا یکی پایین اومدم که شاتالاق به یک چیز به شدت محکم خوردم .
+ای تو روح عمت ، ما که اینجا ستون نداشتیم .
سپهر _خواهری ستون ندارین داداش دارین که . مریضات حالشون بد شده ؟
+برادر من ، اصول دین می پرسی ها ! خوب معلومه دیگه، پ ن پ تلق تلق دارم سرزده میرم ذوق زده شن؛ به بابا هم بگو که رفتم.
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%86%d8%a7%d9%84-%da%af%d9%88%d9%86%d9%87-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نام رمان :چال گونه
ژانر :عاشقانه ، طنز
هدف از نوشتن: استفاده از دست آورد ها .
خلاصه : یک دختر به اسم بهار، مقاوم و شیطون و جذاب؛ که زلفش گره خورده به زلف پسر قصه ما آرمین خان فلک زده که باید این بهار و بگیره .
مقدمه :
اگه تقدیر و قسمت بخواد دو تا رو بهم برسونه هیچ کس جلو دارش نیست .
این دختر قوی
خوب
دوست داشتنی گاهی
سنگ دل
مغرور و لجباز میشه
اما پسر قصه ما هم
جذاب
منطقی گاهی
غیرتی و عصبی میشه.
رفتار هر کس رو در مقابل محیطی که قرار گرفته، باید سنجید این وسط نه آرمین و نه بهار مقصر هست .
**
خوابِ خواب بودم که ناگهان یک ماساژور داخل اومد ؛ از همون دورا دور برام دست تکون داد .
به به خدا از خانومی کمش نکنه ؛ بالا سرم اومد که ناگهان تخت شروع به لرزیدن کرد .
ایول دستگاهش رو حتما روشن کرده ؛ وایستا وایستا من که خوابم، بابا دم خودم جیز . نگاه کن کیفیت خواب فول اچ دی .
ای بابا جنبه ی تعریف هم نداره ، دستگاهش خاموش شد؛ ناگهان دوباره روشن کرد .
صبر کن ببینم ، خاک برسرم گوشیم رو سایلنته داره زنگ می خوره .
من چه جوری تخصص گرفتم با این وضعم الله و اعلم .
جواب دادم .
– هو…م
صدای جیغ و ویغ شیدا تو گوشم پیچید .
_چرا جواب نمی دی ؟ الهی گره کفنت و پاپیونی ببندم .
یک نیم نگاه به ساعت کردم ؛ او…و ساعت ?:??صبح هست .
+احیانا ملت ساعت ?:??صبح ، به جز تخت جای دیگه ای هم هستن ؟
_معلومه که هستند ، داماد دکتر سیدی رو می خوان اتاق عمل ببرند .
+خب ببرن به من چه، می خوای برای سلامتیش ختم قرآن بزارم .
_منگول تو باید بالا سر عملش باشی .
دستی تو سرم کوبوندم ؛ البته با این کار، گوشیم رو تخت افتاد .
نفهمیدم چطور قطع کردم؛ سر سری یک مانتو شلوار پوشیدم و مقنعه ام رو هم سرم کردم و گوشی و سویچ روبرداشتم و حرکت کردم . از اتاقم بیرون اومدم ؛ پله ها رو دو تا یکی پایین اومدم که شاتالاق به یک چیز به شدت محکم خوردم .
+ای تو روح عمت ، ما که اینجا ستون نداشتیم .
سپهر _خواهری ستون ندارین داداش دارین که . مریضات حالشون بد شده ؟
+برادر من ، اصول دین می پرسی ها ! خوب معلومه دیگه، پ ن پ تلق تلق دارم سرزده میرم ذوق زده شن؛ به بابا هم بگو که رفتم.
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%86%d8%a7%d9%84-%da%af%d9%88%d9%86%d9%87-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۲۲.۰k
۱۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.