مینویسم برای تویِ از دست رفته
مینویسم برای تویِ از دست رفته
مینویسم که بخوانی و بدانی،
از زمانی که تو را ندارم...
جهانم خالی از هر موجودیست،
مینویسم به جبران تمام روزها و شب هایی که داشتمت ولی حواسم پرت روزمرگی هایم بود
مینویسم دوستت دارم برای تویِ از دست رفته،
که بخوانی
جهانِ کوچک من،
کجای جهانی که هرچه جستجو میکنم،
چشمانم تورا نمیبینند...
میگویم بازگرد و پژواک صدایم جهان را پر کرده است،
ولی اثری از تو نیست...
برایت مینویسم اما میدانم تو دیگر بازنمیگردی..
من تو را در همه ی عالم میجویم و در انتها باز هم به هیچ میرسم
مینویسم که به گوش تو برسد
مینویسم که شاید کسی برایت بخواندَش
مینویسم خوبم که به رسم گذشته دلت شورم را نزند...
ولی تو بدان که سرگردان و دلگیرم
دلگیر از تمام روز ها و شب هایی که میگذرند و نبودنت را طولانی تر میکنند
میگویم دلتنگم ولی تو بخوان ،
نبودنت مرا شکسته است...
من میگویم خسته ام ولی تو بخوان،
دلم آغوش میخواهد،
به امنیتِ تنِ تو...
مینویسم که بخوانی و بدانی،
از زمانی که تو را ندارم...
جهانم خالی از هر موجودیست،
مینویسم به جبران تمام روزها و شب هایی که داشتمت ولی حواسم پرت روزمرگی هایم بود
مینویسم دوستت دارم برای تویِ از دست رفته،
که بخوانی
جهانِ کوچک من،
کجای جهانی که هرچه جستجو میکنم،
چشمانم تورا نمیبینند...
میگویم بازگرد و پژواک صدایم جهان را پر کرده است،
ولی اثری از تو نیست...
برایت مینویسم اما میدانم تو دیگر بازنمیگردی..
من تو را در همه ی عالم میجویم و در انتها باز هم به هیچ میرسم
مینویسم که به گوش تو برسد
مینویسم که شاید کسی برایت بخواندَش
مینویسم خوبم که به رسم گذشته دلت شورم را نزند...
ولی تو بدان که سرگردان و دلگیرم
دلگیر از تمام روز ها و شب هایی که میگذرند و نبودنت را طولانی تر میکنند
میگویم دلتنگم ولی تو بخوان ،
نبودنت مرا شکسته است...
من میگویم خسته ام ولی تو بخوان،
دلم آغوش میخواهد،
به امنیتِ تنِ تو...
۴۲.۰k
۱۶ آبان ۱۳۹۸