سال های زیادی از پاییز نوشته بودم
سالهای زیادی از پاییز نوشته بودم
روزگار خزان شدهی یک زن، قصهی در باران رفتن تو
و دلی که از بس ابری بود مسافر غریبانهی کوچههای تنهایی میشد.
روزگاری طولانی از برگریزان نوشته بودم از نگاه پاییزیات عزیز سفر کرده من و نگاه پاییزیم که بعد از رفتنت از پنجرهای که به هوایت باز مانده بود.
تو دیگر باز نخواهی گشت و تمام این سالها این پاییز بوده که با خزان شدنم همرنگ شده، با فاش کردن رازهایم عریان شده و با باریدنم بیتابانه باریده...
می بینی از وقتی تو نیستی پاییز از روزهای اول مهر
چه سرد و غمگینند
میبینی تمام این سالهای نبودنت چه پاییزی هایی گذشته؟
روزگار خزان شدهی یک زن، قصهی در باران رفتن تو
و دلی که از بس ابری بود مسافر غریبانهی کوچههای تنهایی میشد.
روزگاری طولانی از برگریزان نوشته بودم از نگاه پاییزیات عزیز سفر کرده من و نگاه پاییزیم که بعد از رفتنت از پنجرهای که به هوایت باز مانده بود.
تو دیگر باز نخواهی گشت و تمام این سالها این پاییز بوده که با خزان شدنم همرنگ شده، با فاش کردن رازهایم عریان شده و با باریدنم بیتابانه باریده...
می بینی از وقتی تو نیستی پاییز از روزهای اول مهر
چه سرد و غمگینند
میبینی تمام این سالهای نبودنت چه پاییزی هایی گذشته؟
۳۴.۵k
۰۱ مهر ۱۳۹۸