رمان ماهک پارت 1
#رمان_ماهک #پارت_1
آرش✍ : ️خیلی ترسیده بود دستای یخ زده شو
گرفتم تو دستمو اروم پشت دستشو بوسیدم، زیادی تقلا میکرد واسه همینم دوتا دستشو با یکی از دستام گرفتم بالاسرشو نشستم رو پاهاش مدام سرشو تکون میداد و گریه میکرد پس زدنشو با بند بند وجودم حس میکرد ولی اون لحظه فقط میخواستم ازش زهر چشم بگیرم...
با اومدن لبم روی لباش لرز عجیبی توی تنش افتاد رنگش پریده بود چند لحظه صداش خفه شد؛ دیگه فقط اشک از چشماش میچکید قطره های اشکش یکی بعد از اون یکی میریخت پایین با نک انگشت اشکاشو گرفتمو زل زدم تو چشماش من اصلا نمیتونستم اینکارو باهاش کنم مظلومیت و معصومیت چشاش با اون همه ترسی که درونش ریخته بود منقلبم میکرد اما این رفتار لازم بود تا احترام گزاشتنو یاد بگیره
سرمو نزدیک گوشش بردم و اروم بش گفتم
دیگه نبینم کارتو تکرار کنی چون دفعه بعد ازت نمیگذرم...
دستاشو ول کردم از روش بلندشدم و از اتاق رفتم بیرون سویچ ماشینو برداشتمو از در زدم بیرون
ماهک✍ ️
با سیلی که بهم زد پرت شدم رو تخت چشماش قرمز شده بود خیلی ترسیده بودم یه آن خیمه زد روم اشکام پشت سرهم میریخت روی گونه ام به هق هق افتاده بودم شروع کردم تقلا کردن دستای یخمو گرفتو بوسیدشون بیشتر ترسیدم اخه اون خیلی عصبی بود این کارش ترسمو بیش از پیش میکرد شروع کردم به دست و پا زدن و تقلا کردن که دوتا دستمو گرفت بالاسرم و نشست روی پاهام بلند بلند گریه میکردم دلم نمیخواست ببوستم سرمو مدام تکون میدادم که سرمو گرفتو لباشو گزاشت روی لبام...
قفل کردم دیگه جیغ نمیزدم تکون نمیخوردم فقط اشکای داغم میلغزید روی صورت سردم
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
آرش✍ : ️خیلی ترسیده بود دستای یخ زده شو
گرفتم تو دستمو اروم پشت دستشو بوسیدم، زیادی تقلا میکرد واسه همینم دوتا دستشو با یکی از دستام گرفتم بالاسرشو نشستم رو پاهاش مدام سرشو تکون میداد و گریه میکرد پس زدنشو با بند بند وجودم حس میکرد ولی اون لحظه فقط میخواستم ازش زهر چشم بگیرم...
با اومدن لبم روی لباش لرز عجیبی توی تنش افتاد رنگش پریده بود چند لحظه صداش خفه شد؛ دیگه فقط اشک از چشماش میچکید قطره های اشکش یکی بعد از اون یکی میریخت پایین با نک انگشت اشکاشو گرفتمو زل زدم تو چشماش من اصلا نمیتونستم اینکارو باهاش کنم مظلومیت و معصومیت چشاش با اون همه ترسی که درونش ریخته بود منقلبم میکرد اما این رفتار لازم بود تا احترام گزاشتنو یاد بگیره
سرمو نزدیک گوشش بردم و اروم بش گفتم
دیگه نبینم کارتو تکرار کنی چون دفعه بعد ازت نمیگذرم...
دستاشو ول کردم از روش بلندشدم و از اتاق رفتم بیرون سویچ ماشینو برداشتمو از در زدم بیرون
ماهک✍ ️
با سیلی که بهم زد پرت شدم رو تخت چشماش قرمز شده بود خیلی ترسیده بودم یه آن خیمه زد روم اشکام پشت سرهم میریخت روی گونه ام به هق هق افتاده بودم شروع کردم تقلا کردن دستای یخمو گرفتو بوسیدشون بیشتر ترسیدم اخه اون خیلی عصبی بود این کارش ترسمو بیش از پیش میکرد شروع کردم به دست و پا زدن و تقلا کردن که دوتا دستمو گرفت بالاسرم و نشست روی پاهام بلند بلند گریه میکردم دلم نمیخواست ببوستم سرمو مدام تکون میدادم که سرمو گرفتو لباشو گزاشت روی لبام...
قفل کردم دیگه جیغ نمیزدم تکون نمیخوردم فقط اشکای داغم میلغزید روی صورت سردم
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۹.۹k
۳۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.