درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت..
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت..
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت...
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را.
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت..
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت....
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت...
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم...
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت...
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت...
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند..
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت
.
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت...
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را.
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت..
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت....
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت...
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم...
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت...
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت...
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند..
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت
.
۹.۰k
۱۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.