رمان همسر اجباری پارت صد وبیست ویک
#رمان_همسر_اجباری #پارت_صد وبیست ویک
از رو زمین پا شدم. اشکامو پاک کردم. رفتم یه لیوان اب خوردمو آماده شدم رفتم کالس.سر کالس اصال تو حالو
هوای کالس نبودم این پرهامم گیر داده بود ب من و هی نگاهم میکرد.
استاد.-بچه ها یه چهره طراحی کنید.البته عکسشم باشه من باعکس میخوام که از روی اون بکشید و من ایراداتونو
رفع کنم تا بعد از تموم کردن کار کسی حق خروج از کالسو نداره. گالری گوشیمو زیر و رو کردم چیزی نبود رفتم رو
پرو فایل آریا یه عکس با احسان داشت برشش زدم و شروع کردم ب کشیدن چهره آریا یه چششمم به بوم بود یه
چشمم با عکس آریا .سه و نیم ساعت بعد تموم شد آخره سر طرح هارو زدیم رو دیوار. طرح من آریا بود کخ واقعا
میدرخشید نگاهم رو چرخوندم از رو طرحم وچشمم افتاد رو طرح پرهام .منو طراحی کرده بود واقعا خیلی ماهرانه
مدل منو در اورده بود خیلی ظریف. رومو کردم سمت پرهام که دیدمبا یه اخمی داره عکس آریای منو نگاه میکنه .
باصدای استاد ب خودم اومدم.بهترین طرح امروز
طرح خانم رفیع بود. میشه طرح اصلی رو ببینم .عکس عشقمو نشونش دادم و گفت
کارت خیلی عالیه.
یکی از بچه ها گفت عکس چه نصبتی
دومین طرح واسه پرهامه. که خانم رفیع رو انتخاب کرده.
یکی از بچه ها پرسید آنا چه نسبتی با این عکس داری .
اول سکوت کردم ....سکوت.اما بهترین راه برای سرکوب کردن عشقی که شاید در دل پرهام بود.باید میگفتم باید
میگفتم تا آبروم حداقل پیش پرهام حفظ شه.اون اگه بدونه بازم میزاره میره.
رو به سحر گفتم .آقامونه.
کالس ساکت شد انگار همه جز من ازعالقه پرهام به من خبر داشتن.پرهام رو نگاه کردم یه نگاه ناباورانه بهم انداخت
و از در رفت بیرون.
-آنا جدی گفتی
رو به سحر گفتم آره عزیزم جدی گفتم.چرا با پرهام این کارو کردی خوب یه جوری بهش میگفتی.
من از کجا بدونم این که چیزی نگفت.
از کالس رفتم بیرون و سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه. تو راهبودم که احساس کردم یه ماشین داده تعقیبمتوام حق داری.بیخیال.
میکنه.
رفتم تو کوچه وایسادم باید میفهمیدم کیه
ازتو آینه دیدم بلله پرهامه.
رفتم وایسادم وسط خیابون. اونم زد رو ترمز گوشیم زنگ خورد.
شماره پرهام بود.
الو بفرمایید.
-آنا تورو خدا تورو خدا قطع نکن توروخدا ببین چی میگم چند لحظه بیا پارک سر خیابون باهات حرف دارم.
انقد التماس تو صداش بود که گفتم باشه.
با سرعت رفتم به سمت پارک و زدم رو ترمز همونجا موندم دوست نداشتم پارکی با آریا خاطر دارم با کس دیگه ایباشه بریم.
خاطره داشته باشم.
نرفتم پایین اون اومد تو ماشین نشست.
-دوسش داریتو متاهلی.
-پس چرا من یه بار تورو با شوهرت ندیدم.
Comments please
از رو زمین پا شدم. اشکامو پاک کردم. رفتم یه لیوان اب خوردمو آماده شدم رفتم کالس.سر کالس اصال تو حالو
هوای کالس نبودم این پرهامم گیر داده بود ب من و هی نگاهم میکرد.
استاد.-بچه ها یه چهره طراحی کنید.البته عکسشم باشه من باعکس میخوام که از روی اون بکشید و من ایراداتونو
رفع کنم تا بعد از تموم کردن کار کسی حق خروج از کالسو نداره. گالری گوشیمو زیر و رو کردم چیزی نبود رفتم رو
پرو فایل آریا یه عکس با احسان داشت برشش زدم و شروع کردم ب کشیدن چهره آریا یه چششمم به بوم بود یه
چشمم با عکس آریا .سه و نیم ساعت بعد تموم شد آخره سر طرح هارو زدیم رو دیوار. طرح من آریا بود کخ واقعا
میدرخشید نگاهم رو چرخوندم از رو طرحم وچشمم افتاد رو طرح پرهام .منو طراحی کرده بود واقعا خیلی ماهرانه
مدل منو در اورده بود خیلی ظریف. رومو کردم سمت پرهام که دیدمبا یه اخمی داره عکس آریای منو نگاه میکنه .
باصدای استاد ب خودم اومدم.بهترین طرح امروز
طرح خانم رفیع بود. میشه طرح اصلی رو ببینم .عکس عشقمو نشونش دادم و گفت
کارت خیلی عالیه.
یکی از بچه ها گفت عکس چه نصبتی
دومین طرح واسه پرهامه. که خانم رفیع رو انتخاب کرده.
یکی از بچه ها پرسید آنا چه نسبتی با این عکس داری .
اول سکوت کردم ....سکوت.اما بهترین راه برای سرکوب کردن عشقی که شاید در دل پرهام بود.باید میگفتم باید
میگفتم تا آبروم حداقل پیش پرهام حفظ شه.اون اگه بدونه بازم میزاره میره.
رو به سحر گفتم .آقامونه.
کالس ساکت شد انگار همه جز من ازعالقه پرهام به من خبر داشتن.پرهام رو نگاه کردم یه نگاه ناباورانه بهم انداخت
و از در رفت بیرون.
-آنا جدی گفتی
رو به سحر گفتم آره عزیزم جدی گفتم.چرا با پرهام این کارو کردی خوب یه جوری بهش میگفتی.
من از کجا بدونم این که چیزی نگفت.
از کالس رفتم بیرون و سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه. تو راهبودم که احساس کردم یه ماشین داده تعقیبمتوام حق داری.بیخیال.
میکنه.
رفتم تو کوچه وایسادم باید میفهمیدم کیه
ازتو آینه دیدم بلله پرهامه.
رفتم وایسادم وسط خیابون. اونم زد رو ترمز گوشیم زنگ خورد.
شماره پرهام بود.
الو بفرمایید.
-آنا تورو خدا تورو خدا قطع نکن توروخدا ببین چی میگم چند لحظه بیا پارک سر خیابون باهات حرف دارم.
انقد التماس تو صداش بود که گفتم باشه.
با سرعت رفتم به سمت پارک و زدم رو ترمز همونجا موندم دوست نداشتم پارکی با آریا خاطر دارم با کس دیگه ایباشه بریم.
خاطره داشته باشم.
نرفتم پایین اون اومد تو ماشین نشست.
-دوسش داریتو متاهلی.
-پس چرا من یه بار تورو با شوهرت ندیدم.
Comments please
۶.۶k
۱۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.