*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
چشامو باز کردم خواستم تکوم بخورم دیدم ماه وش تو بغلم مچاله شده پنجره باز بود واتاق سرد شده بود لحاف رو کشیدم روش واز تخت اومدم پایین هشت ونیم صبح بود دیشب خیلی زود خوابیده بودم چقدرم ماه وش می گفت نخواب الکی قهرو بهونه کردم اروم گونه اش رو بوسیدم ورفتم پنجره رو بستم گشنم بود رفتم تو آشپزخونه تو سینک صورتمو شستم در یخچالو باز کردم ومشغول درست کردن صبحانه شدم کارم یک ساعتی طول کشید تو آینه پذیرای خودمو نگاه کردم حسابی قیافه ام بهم ریخته بود رفتم مسواک زدم وموهامو با ژل نرم کننده حالت دادم پیرهنمو پوشیدم واز ویلا اومدم بیرون هوا عالی بود وآفتابی یکم تو حیاط قدم زدم ورفتم کنار ساحل پیرهنمو درآوردم وگذاشتم زیر سرم ودراز کشیدم تو آفتاب خوب که گرما خورد به تنم بلند شدم رفتم طرف ویلاباید دیگه ماه وش رو بیدار کنم خیلی گشنم بود رفتم اتاق خواب نبود
- ماه وش ...
چند بار صداش زدم وبه هر جایی سرک می کشیدم نبود نزدیک بود سکته کنم از ترس یهودر دسشویی باز شد وخوابالود رفت سمت اتاق خواب بعدم بی خیال خودشو انداخت رو تخت چون پشت سرش بودم متوجه نشد
- چرا جواب نمیدی
از ترس جیغ زد وگفت : کیهاااان
ابروهام پرید بالا چه لباسی هم پوشیده بود
- جون کیهان
ماه وش دراز کشید وگفت : ترسیدم
- از من
ماه وش : نه از تو از اینکه ندیدمت ویهو صدام کردی ترسیدم خوابم پرید
- گشنمه ماه وش پاشو بریم صبحونه بخوریم
ماه وش : یکم دیگه
نشستم لبه ای تخت
- پاشو
ماه وش : کیهانی ...جون من
خندیدم چه خودشم لوس می کرد
- چه مسافرتیه خانم فقط از من فراریه
نشست وحق به جانب نگام کرد وگفت : کی بود دیشب ساعت ۱۰هفت پادشاه رو خواب می دید
- من بودم
ماه وش: بچه پر رو حالا من خوابم میاد
- باشه اینجا یه دختر خوشگله هست تازه دیدمش میرم با او..
حمله کرد طرفم بغلش کردم وگفتم : وای وای چقدر تو حسودی
ماه وش : جدی که نمیگی
چشاشو اروم بوسیدم وگفتم : گفتم نه خانم می خوام با زنم صبحونه بخورم
اخمی کردوگفت : من فقط زنتم
- نچ خانممی
ماه وش : دیگه
- نفسمی...عمرمی ...جونمی .عشقمی
خندیدوگفت : می دونی اولین باره اینا رو می شنوم
- واقعا
ماه وش : آره بیشتر بگو
- بیشتر بگم میای بریم صبحونه بخوریم
خندید وگفت : شکمو بریم که الان خودمو می خوری
- اووووم دختر تپلی مپلی می خوریم
لپشو میک زدم جیغ زد وگفت : کیهان گاز نگیری
آروم گاز گرفتم ولپشو کشیدم تو دهنم
هولم داد از تخت افتادم
ماه وش : کیهااااان
هی دستشو رو لپش می کشید
- چی شد
ماه وش ادای اوق زدن دراورد وگفت : اب دهنت رو لپم موند
از تعجب چشام چهارتا شد قیافه ای منو که دید مظلوم گفت : خو بدم میاد ...
- که بدت میاد هووووم باشه
بلند شدم متعجب نگام کرد ابروهام انداختم بالا تا خواست فرار کنه ...
کیهان :
چشامو باز کردم خواستم تکوم بخورم دیدم ماه وش تو بغلم مچاله شده پنجره باز بود واتاق سرد شده بود لحاف رو کشیدم روش واز تخت اومدم پایین هشت ونیم صبح بود دیشب خیلی زود خوابیده بودم چقدرم ماه وش می گفت نخواب الکی قهرو بهونه کردم اروم گونه اش رو بوسیدم ورفتم پنجره رو بستم گشنم بود رفتم تو آشپزخونه تو سینک صورتمو شستم در یخچالو باز کردم ومشغول درست کردن صبحانه شدم کارم یک ساعتی طول کشید تو آینه پذیرای خودمو نگاه کردم حسابی قیافه ام بهم ریخته بود رفتم مسواک زدم وموهامو با ژل نرم کننده حالت دادم پیرهنمو پوشیدم واز ویلا اومدم بیرون هوا عالی بود وآفتابی یکم تو حیاط قدم زدم ورفتم کنار ساحل پیرهنمو درآوردم وگذاشتم زیر سرم ودراز کشیدم تو آفتاب خوب که گرما خورد به تنم بلند شدم رفتم طرف ویلاباید دیگه ماه وش رو بیدار کنم خیلی گشنم بود رفتم اتاق خواب نبود
- ماه وش ...
چند بار صداش زدم وبه هر جایی سرک می کشیدم نبود نزدیک بود سکته کنم از ترس یهودر دسشویی باز شد وخوابالود رفت سمت اتاق خواب بعدم بی خیال خودشو انداخت رو تخت چون پشت سرش بودم متوجه نشد
- چرا جواب نمیدی
از ترس جیغ زد وگفت : کیهاااان
ابروهام پرید بالا چه لباسی هم پوشیده بود
- جون کیهان
ماه وش دراز کشید وگفت : ترسیدم
- از من
ماه وش : نه از تو از اینکه ندیدمت ویهو صدام کردی ترسیدم خوابم پرید
- گشنمه ماه وش پاشو بریم صبحونه بخوریم
ماه وش : یکم دیگه
نشستم لبه ای تخت
- پاشو
ماه وش : کیهانی ...جون من
خندیدم چه خودشم لوس می کرد
- چه مسافرتیه خانم فقط از من فراریه
نشست وحق به جانب نگام کرد وگفت : کی بود دیشب ساعت ۱۰هفت پادشاه رو خواب می دید
- من بودم
ماه وش: بچه پر رو حالا من خوابم میاد
- باشه اینجا یه دختر خوشگله هست تازه دیدمش میرم با او..
حمله کرد طرفم بغلش کردم وگفتم : وای وای چقدر تو حسودی
ماه وش : جدی که نمیگی
چشاشو اروم بوسیدم وگفتم : گفتم نه خانم می خوام با زنم صبحونه بخورم
اخمی کردوگفت : من فقط زنتم
- نچ خانممی
ماه وش : دیگه
- نفسمی...عمرمی ...جونمی .عشقمی
خندیدوگفت : می دونی اولین باره اینا رو می شنوم
- واقعا
ماه وش : آره بیشتر بگو
- بیشتر بگم میای بریم صبحونه بخوریم
خندید وگفت : شکمو بریم که الان خودمو می خوری
- اووووم دختر تپلی مپلی می خوریم
لپشو میک زدم جیغ زد وگفت : کیهان گاز نگیری
آروم گاز گرفتم ولپشو کشیدم تو دهنم
هولم داد از تخت افتادم
ماه وش : کیهااااان
هی دستشو رو لپش می کشید
- چی شد
ماه وش ادای اوق زدن دراورد وگفت : اب دهنت رو لپم موند
از تعجب چشام چهارتا شد قیافه ای منو که دید مظلوم گفت : خو بدم میاد ...
- که بدت میاد هووووم باشه
بلند شدم متعجب نگام کرد ابروهام انداختم بالا تا خواست فرار کنه ...
۱۱.۴k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.