*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
تا خواستم فرار کنم پام به فرش کوچلویی که اونجا بود خورد ونزدیک بود با صورت بخورم زمین کیهان گرفتم تو بغلش افتادم روش
کیهان : آخخخخخ
از روش بلند شدم وگفتم : چی شد عزیزم
کیهان : آخ مامان ...آخ مامان بی پسر شدی
خندیدم اخم کرد وگفت : واقعا که ....خنده داره آخخخخ
بیشتر خندیدم کشیدم رو خودش رو شکمش نشستم
کیهان : جات خوبه
- خیلی
کیهان : آخخخخ فکر نمی کنی خیلی سنگین وزنی
- کیهان چقدر تو بدی من کجام چاقه همش ۵۰ کیلوه ام
کیهان : ماشالازیاد نیست
- نه...اصلا خودت چقدری
کیهان یکم فکر کرد اون چشای خوشگلشو گیج کرد وگفت :۸۰
-واقعا پر رویی
با مشت زدم رو شکمش وگفتم : فانی سنگین نبود خوب میومد رو شکمت
خندید وگفت : حسود اونکه لاغر بود قربونت برم اخه تو تپلی هستی من خیلی هم خوشم میاد مخصوصا این لپات
لپام محکم کشید جیغ زدم وموهاش رو کشیدم
داشت از خنده غش می کرد
- نترکی
از روش بلند شدم ورفتم دسشویی دست صورتمو شستم مسواک زدم واومدم بیرون
کیهان تو آشپزخونه بود رو میز صبحانه چیده بود
- به به آقا خوشگله چیکارا کرده حسابی گشنم شد دیشب که نزاشتی چیزی بخورم
دیدم جوابمو نمیده سرمو بلند کردم نگاش کردم
- چیه
کیهان : تو که دیشب فقط خودمو نخوردی ...نکنه منظورت خودمم
سیبی از ظرف میوه برداشتم وپرت کردم خورد رو شکمش.
کیهان : واااایییییی بخدادتو منو می کشی می میرم بی شوهر میشی
- حقته چرا منو حرص میدی
کیهان : خوب گفتم شاید منظورت خودم باشم
نگاش کردم لبخند زد وتخم مرغ رو آورد گذاشت رو میز وگفت : بیا اینجا
- کجا
اخم کرد وگفت : نترس نمی خورمت فعلا شکمم خالیه فقط نیاز به انرژی دارم بعد نوبت تو می رسه
کنارش نشستم ومثله خودش براش چند بار ابرو بالا انداختم زد زیر خنده ومشغول خوردن صبحانه شد
کلا موقع خوردن غذابه کسی نگاه نمی کرد این عادشو دوست داشتم
کیهان : عزیزم بخور دیگه
برام لقمه گرفت
- من تخم مرغ این مدلی دوست ندارم
کیهان : چه مدلی دوست داری برات درست کنم عزیزم
- نمی خواد این همه چیز گذاشته می خورم
لبخند زدیکم آب پرتغال خورد وگفت : منم جز این چیزام
- کیهاااان
اخم کرد وگفت : چیه بابا دلتم بخواد
خندم گرفت از خود راضی خود شیفته
ماه وش :
تا خواستم فرار کنم پام به فرش کوچلویی که اونجا بود خورد ونزدیک بود با صورت بخورم زمین کیهان گرفتم تو بغلش افتادم روش
کیهان : آخخخخخ
از روش بلند شدم وگفتم : چی شد عزیزم
کیهان : آخ مامان ...آخ مامان بی پسر شدی
خندیدم اخم کرد وگفت : واقعا که ....خنده داره آخخخخ
بیشتر خندیدم کشیدم رو خودش رو شکمش نشستم
کیهان : جات خوبه
- خیلی
کیهان : آخخخخ فکر نمی کنی خیلی سنگین وزنی
- کیهان چقدر تو بدی من کجام چاقه همش ۵۰ کیلوه ام
کیهان : ماشالازیاد نیست
- نه...اصلا خودت چقدری
کیهان یکم فکر کرد اون چشای خوشگلشو گیج کرد وگفت :۸۰
-واقعا پر رویی
با مشت زدم رو شکمش وگفتم : فانی سنگین نبود خوب میومد رو شکمت
خندید وگفت : حسود اونکه لاغر بود قربونت برم اخه تو تپلی هستی من خیلی هم خوشم میاد مخصوصا این لپات
لپام محکم کشید جیغ زدم وموهاش رو کشیدم
داشت از خنده غش می کرد
- نترکی
از روش بلند شدم ورفتم دسشویی دست صورتمو شستم مسواک زدم واومدم بیرون
کیهان تو آشپزخونه بود رو میز صبحانه چیده بود
- به به آقا خوشگله چیکارا کرده حسابی گشنم شد دیشب که نزاشتی چیزی بخورم
دیدم جوابمو نمیده سرمو بلند کردم نگاش کردم
- چیه
کیهان : تو که دیشب فقط خودمو نخوردی ...نکنه منظورت خودمم
سیبی از ظرف میوه برداشتم وپرت کردم خورد رو شکمش.
کیهان : واااایییییی بخدادتو منو می کشی می میرم بی شوهر میشی
- حقته چرا منو حرص میدی
کیهان : خوب گفتم شاید منظورت خودم باشم
نگاش کردم لبخند زد وتخم مرغ رو آورد گذاشت رو میز وگفت : بیا اینجا
- کجا
اخم کرد وگفت : نترس نمی خورمت فعلا شکمم خالیه فقط نیاز به انرژی دارم بعد نوبت تو می رسه
کنارش نشستم ومثله خودش براش چند بار ابرو بالا انداختم زد زیر خنده ومشغول خوردن صبحانه شد
کلا موقع خوردن غذابه کسی نگاه نمی کرد این عادشو دوست داشتم
کیهان : عزیزم بخور دیگه
برام لقمه گرفت
- من تخم مرغ این مدلی دوست ندارم
کیهان : چه مدلی دوست داری برات درست کنم عزیزم
- نمی خواد این همه چیز گذاشته می خورم
لبخند زدیکم آب پرتغال خورد وگفت : منم جز این چیزام
- کیهاااان
اخم کرد وگفت : چیه بابا دلتم بخواد
خندم گرفت از خود راضی خود شیفته
۹.۳k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.