مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
#Part1
ویو ا/ت:
صبح از خواب پاشدم رفتم WC کارای لازم رو انجام دادم تختمو مرتب کردم اتاقمم مرتب کردم رفتم پایین هیشکی بیدار نبود صبحونه رو حاضر کردم میز رو چیدم رفتم جونگ کوک رو بیدار کردم بهش گفتم بره که یونگی رو بیدار کنه بیدار شدن اومدن صبحونه خوردن که وسط صبحونه جونگ کوک تلفنش زنگ خورد که سریع پاشد به یونگی گفت که باید بریم با عجله رفتن حتی جونگ کوک قهوه اش هم نخورد. صبحونه ام رو خوردم میز رو جمع کردم ظرفارو شستم حوصلم سر رفته بود لباسم رو پوشیدم رفتم بیرون.
ویو کوک:
صبح ا/ت اومد بیدارم کرد گفت که برم یونگی هم بیدار کنم رفتم wc کارای لازم رو انجام دادم رفتم یونگی رو بزور بیدار کردم (خودتون میدونید که یونگی خوابالو هستش) رفتیم پایین ا/ت سفره رو چیده بود و صبحونه رو آماده کرده بود نشستیم سر میز من یک لغمه خوردم که تلفنم زنگ خورد برداشتم جواب دادم که گفتن محموله هارو دزدیدن سریع به یونگی گفتم و با عجله رفتیم.
ویو یونگی:
جونگ کوک از خواب بیدارم کرد رفتم WC کارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین دیدم ا/ت صبحونه رو آماده کرده رفتیم با جونگ کوک نشستیم سر میز داشتیم صبحونه میخوردیم که یکدفعه گوشی جونگ کوک زنگ خورد سریع از جاش پاشد به من گفت که باید سریع بریم تو راه پرسیدم که چیشده گفت که محموله هارو دزدیدن رفتیم محموله هارو پس گرفتیم داشتیم میرفتیم خونه که یکدفعه به گوشی جونگ کوک یه پیامک اومد که خون جلو چشماش رو گرفته بود اون پیامک نوشته بود......
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
شرطا💖:
لایک:۵❤️
کامنت:۵5️⃣
#Part1
ویو ا/ت:
صبح از خواب پاشدم رفتم WC کارای لازم رو انجام دادم تختمو مرتب کردم اتاقمم مرتب کردم رفتم پایین هیشکی بیدار نبود صبحونه رو حاضر کردم میز رو چیدم رفتم جونگ کوک رو بیدار کردم بهش گفتم بره که یونگی رو بیدار کنه بیدار شدن اومدن صبحونه خوردن که وسط صبحونه جونگ کوک تلفنش زنگ خورد که سریع پاشد به یونگی گفت که باید بریم با عجله رفتن حتی جونگ کوک قهوه اش هم نخورد. صبحونه ام رو خوردم میز رو جمع کردم ظرفارو شستم حوصلم سر رفته بود لباسم رو پوشیدم رفتم بیرون.
ویو کوک:
صبح ا/ت اومد بیدارم کرد گفت که برم یونگی هم بیدار کنم رفتم wc کارای لازم رو انجام دادم رفتم یونگی رو بزور بیدار کردم (خودتون میدونید که یونگی خوابالو هستش) رفتیم پایین ا/ت سفره رو چیده بود و صبحونه رو آماده کرده بود نشستیم سر میز من یک لغمه خوردم که تلفنم زنگ خورد برداشتم جواب دادم که گفتن محموله هارو دزدیدن سریع به یونگی گفتم و با عجله رفتیم.
ویو یونگی:
جونگ کوک از خواب بیدارم کرد رفتم WC کارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین دیدم ا/ت صبحونه رو آماده کرده رفتیم با جونگ کوک نشستیم سر میز داشتیم صبحونه میخوردیم که یکدفعه گوشی جونگ کوک زنگ خورد سریع از جاش پاشد به من گفت که باید سریع بریم تو راه پرسیدم که چیشده گفت که محموله هارو دزدیدن رفتیم محموله هارو پس گرفتیم داشتیم میرفتیم خونه که یکدفعه به گوشی جونگ کوک یه پیامک اومد که خون جلو چشماش رو گرفته بود اون پیامک نوشته بود......
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
شرطا💖:
لایک:۵❤️
کامنت:۵5️⃣
۱۶.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.