پارت ۳۶
پارت ۳۶
نشستم ۵ دیقه گذاشت و سرشو از اون گوشیه لامصب بالا نیاورد دیگه عصبی یودم عصبی تر شدم توپیدم بهش
من: استاد ببخشید وقته با ارزشمو گرفتید میشه حرفتونو بزنید
ههههه بسوز اقا امیررر بسوووز
امیر: خب خانوم خودتون حذف میکنین یا حذفتون کنم؟؟؟
شوک بدی بهم وارد شد یعنی بخاطر یه کنفرانس؟؟؟
زبونم قفل شده بود انگاری یه قفله صد کیلویی روی زبونم بود دهنمو باز و بسته میکردم ولی صدایی ازش درنیومد
اشکام ریخت نه نریززززز من ضعیف نیستم ولی اخه
این یه واحده مهمه اگه پاس نشه عقب میوفتم
اشکام دست خودم نبود میریختن و به جای کمتر شدن
شدت میگرفتن
صدام دراومد اما از ته چاه
من: یعنی....یعنی...ب.خاطر...یه....کنفرانس
بین همه ی کلمه هام قطره اشکی بود که از چشمام میریخت پایین
امیر سرشو بالاخره بلند کرد و...
امیر:
سرمو بلند کردم و رفتم تو شک این دختر داشت برای یه واحد گریه میکرد؟؟؟
نمیدونم چیشد نفهمیدم اصلا نفهمیدم این منم ولی از دهنم دراومد
من: نفس....
نفس که انگار تازه زبونش باز شده داد زد داد زدو همه عقده هاشو انکاری سره من خالی کرد
نفس: هاااا چیه؟؟؟؟ نفس نگووووووو حتی کیشمیشم دم داره اقای اریانی چی شد ها؟؟؟ دلت سوخت؟؟؟؟ نسووووزه اقااااا نسوزهههههه به حال من نباید بشوزه یه حال منی که به خاطر یه بارون لعنتی به خاطر بارون دیروز از دانشگاه که میرم بیرون از دستم بیوفته جزوم از دستم بیوفته و به گند کشیده شه به حال منی که مجبور شدم شب توی اون تاریکی برم خونه ی شیدا تا جزوه بگیرم میفهمی؟؟؟؟ جزوه بگیرم فقط بخاطر یه کنفرانس حالا میگی به کلاس من اهمیت نمیدی؟؟؟؟
هق هقش بالا گرفت
نفس: چی فکر کردی که من شره راهیم یا اینکه غرور ندارم که سرم داد میزنی ها؟؟؟؟؟ منی که تا صبح جزوه چاپ میکردم و نتونستم بخونم از زور خواب دیگه نکشیدم بخونم و نمی ونستم شما سادیییییسم داری همیشه منو صدا کنی نمیدونستم یه پستی که حتی حق توضیحم نمیدی به دانشجوهات
از جام بلند شدم رفتم جلو تا ارومش کنم تا صداش بیرون نع فک کنن چه خبره ولی با مشتاش افتاد بجونم نمیدونم چی شد ولی قلبم ریخت هری ریخت پایین مشتای کوچیکش که میخورد رو سینم ولی لامصب محکم میزدا پوووف
نشستم ۵ دیقه گذاشت و سرشو از اون گوشیه لامصب بالا نیاورد دیگه عصبی یودم عصبی تر شدم توپیدم بهش
من: استاد ببخشید وقته با ارزشمو گرفتید میشه حرفتونو بزنید
ههههه بسوز اقا امیررر بسوووز
امیر: خب خانوم خودتون حذف میکنین یا حذفتون کنم؟؟؟
شوک بدی بهم وارد شد یعنی بخاطر یه کنفرانس؟؟؟
زبونم قفل شده بود انگاری یه قفله صد کیلویی روی زبونم بود دهنمو باز و بسته میکردم ولی صدایی ازش درنیومد
اشکام ریخت نه نریززززز من ضعیف نیستم ولی اخه
این یه واحده مهمه اگه پاس نشه عقب میوفتم
اشکام دست خودم نبود میریختن و به جای کمتر شدن
شدت میگرفتن
صدام دراومد اما از ته چاه
من: یعنی....یعنی...ب.خاطر...یه....کنفرانس
بین همه ی کلمه هام قطره اشکی بود که از چشمام میریخت پایین
امیر سرشو بالاخره بلند کرد و...
امیر:
سرمو بلند کردم و رفتم تو شک این دختر داشت برای یه واحد گریه میکرد؟؟؟
نمیدونم چیشد نفهمیدم اصلا نفهمیدم این منم ولی از دهنم دراومد
من: نفس....
نفس که انگار تازه زبونش باز شده داد زد داد زدو همه عقده هاشو انکاری سره من خالی کرد
نفس: هاااا چیه؟؟؟؟ نفس نگووووووو حتی کیشمیشم دم داره اقای اریانی چی شد ها؟؟؟ دلت سوخت؟؟؟؟ نسووووزه اقااااا نسوزهههههه به حال من نباید بشوزه یه حال منی که به خاطر یه بارون لعنتی به خاطر بارون دیروز از دانشگاه که میرم بیرون از دستم بیوفته جزوم از دستم بیوفته و به گند کشیده شه به حال منی که مجبور شدم شب توی اون تاریکی برم خونه ی شیدا تا جزوه بگیرم میفهمی؟؟؟؟ جزوه بگیرم فقط بخاطر یه کنفرانس حالا میگی به کلاس من اهمیت نمیدی؟؟؟؟
هق هقش بالا گرفت
نفس: چی فکر کردی که من شره راهیم یا اینکه غرور ندارم که سرم داد میزنی ها؟؟؟؟؟ منی که تا صبح جزوه چاپ میکردم و نتونستم بخونم از زور خواب دیگه نکشیدم بخونم و نمی ونستم شما سادیییییسم داری همیشه منو صدا کنی نمیدونستم یه پستی که حتی حق توضیحم نمیدی به دانشجوهات
از جام بلند شدم رفتم جلو تا ارومش کنم تا صداش بیرون نع فک کنن چه خبره ولی با مشتاش افتاد بجونم نمیدونم چی شد ولی قلبم ریخت هری ریخت پایین مشتای کوچیکش که میخورد رو سینم ولی لامصب محکم میزدا پوووف
۳.۰k
۲۶ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.