پارت۳۵
پارت۳۵
نفس:
اومدم بیرون هه اره از کلاسه مزخرفش اومدم بیرون فک کرده کیه که سره من داد میزنه؟؟؟
به چه حقی؟؟؟؟
به چه حرعتی سره من!!! نفس یار مهر نازپرورده داداش و مامی و ددی ؟؟؟؟؟؟ واقعا فک کرده خیلی کاره شاخی کرده استاد شده؟؟؟
بغض کردم نمیدونم چرا ولی بغض کردم
نه دروغ میگم میدونم چرا
چون غرورم زیر سوال رفت
اون اوننن عوضی نزاشت حرفمو بزنم نزاشت بگم دیروز که بارون میبارید جزوم افتاد زمین و...
حوصلشو ندارم نمیخوام فک کنم که جلوی بچه ها خودم کرد ولی من نفسسسسسسس خووووردددددد نمیشمممممم
استاد آریانی لهت میکنم لِهههه
بغضم داشت خفمممم میکرد شیداهم که نبود مریض بود و تو خونه خوابیده بود هی خدااااااااااااا
نیم ساعتی قدم زدم که بغضم ترکید
ترکید و اشکام دونه دونه ریختن
دونه دونه این استاده امیر از چشمم افتاد
دونه دونه با اشکام اومد پایین و محو شد
هق هقم گرفت
حق نداشت خوردم کنه حق نداشت بزنه تو برجکم حق نداشت بهم حقه حرف زدن نده..
یکی از بچه ها (به اسم مهراوه)داشت میومد سمتم اشکامو پاک کردم و بهش نگاه کردم
مهراوه: نفس عزیزم استاد آریانی صدات کرده اتاقش فقط لطفا چیزی نگو عصبی بود شدید
من: هه باش
جلوی چشمای بهت زده مهراوه که روی اشکام ثابت بود راه افتادم به سمت اتاق استاد هه استاد واقعااااااا برازندشه
رسیدم جلوی در اتاق
درو باز کردم بدون در زدن لیاقت د زدن نداشت انگشتامو بخاطرش خسته کنم که چی؟؟
ولی سلام کردم توی ادب من سلام کردن اولویت داشته و داره
من: سلام
امیر درحالی که پشتش به من بود و گوشیش دستش صندلیش. چرخوند و مقابلم قرار گرفت همونطور که سرش پایین بود گفت بشینید خانوم
نفس:
اومدم بیرون هه اره از کلاسه مزخرفش اومدم بیرون فک کرده کیه که سره من داد میزنه؟؟؟
به چه حقی؟؟؟؟
به چه حرعتی سره من!!! نفس یار مهر نازپرورده داداش و مامی و ددی ؟؟؟؟؟؟ واقعا فک کرده خیلی کاره شاخی کرده استاد شده؟؟؟
بغض کردم نمیدونم چرا ولی بغض کردم
نه دروغ میگم میدونم چرا
چون غرورم زیر سوال رفت
اون اوننن عوضی نزاشت حرفمو بزنم نزاشت بگم دیروز که بارون میبارید جزوم افتاد زمین و...
حوصلشو ندارم نمیخوام فک کنم که جلوی بچه ها خودم کرد ولی من نفسسسسسسس خووووردددددد نمیشمممممم
استاد آریانی لهت میکنم لِهههه
بغضم داشت خفمممم میکرد شیداهم که نبود مریض بود و تو خونه خوابیده بود هی خدااااااااااااا
نیم ساعتی قدم زدم که بغضم ترکید
ترکید و اشکام دونه دونه ریختن
دونه دونه این استاده امیر از چشمم افتاد
دونه دونه با اشکام اومد پایین و محو شد
هق هقم گرفت
حق نداشت خوردم کنه حق نداشت بزنه تو برجکم حق نداشت بهم حقه حرف زدن نده..
یکی از بچه ها (به اسم مهراوه)داشت میومد سمتم اشکامو پاک کردم و بهش نگاه کردم
مهراوه: نفس عزیزم استاد آریانی صدات کرده اتاقش فقط لطفا چیزی نگو عصبی بود شدید
من: هه باش
جلوی چشمای بهت زده مهراوه که روی اشکام ثابت بود راه افتادم به سمت اتاق استاد هه استاد واقعااااااا برازندشه
رسیدم جلوی در اتاق
درو باز کردم بدون در زدن لیاقت د زدن نداشت انگشتامو بخاطرش خسته کنم که چی؟؟
ولی سلام کردم توی ادب من سلام کردن اولویت داشته و داره
من: سلام
امیر درحالی که پشتش به من بود و گوشیش دستش صندلیش. چرخوند و مقابلم قرار گرفت همونطور که سرش پایین بود گفت بشینید خانوم
۲.۲k
۲۶ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.