خدایا دستم به دامانت
خدایا دستم به دامانت
امروز تولدش است ،
نمی خواهی کمکی کنی ؟
نمی خواهی کوتاه بیایی ؟
خدایا با تو هستم ،
به کجا خیره شده ای ؟
حتما باید از حنجره ام خون ببارد
تا صدایم را بشنوی ؟
می دانی چه زجری می کشم ؟
هیچ چیز از گلویم پایین نمی رود
حالم دیگر دارد به هم می خورد
بس دندان به لب ساییده ام
لبانم ورم کرده است
می ترسم مادرم مرا در این حال ببیند
خدایا ، نکند هدیه ام به روی دستم بماند ؟
نکند صدای تبریکم به گوشش نرسد ؟
آخر چرا اینطورش می کنی ؟
می خواهی التماست کنم ؟
می خواهی منتت را بکشم ؟
باشد ، به خداوندی خودت
برای بودنش ، دست به سینه همه می شوم
چه کنم ؟ کجا بروم ؟
منت که را بکشم تا کمی دلت خنک شود ؟
در خانه کدام امامت بروم ؟
چرا اینطور نگاهم می کنی ؟
نه به جان خودت همه شان را قبول دارم
بروم دست به دامان علی شوم ؟
امام حسینت چطور ؟
تو کاری نداشته باش ، نامش را بگو
خودم رضایتش را می گیرم
اصلا صبر کن ، صبر کن
ببین خدا ، هرچه گفتی ، گفتم چشم
گفتی مصلحت این است برود ، گفتم باشد
اما به جان مادرم ، این یکی دیگر نمی شود
مگر ندیدی تمام سال با جانم
برایش پول جمع کردم ؟
مگر ندیدی از گلویم زدم
تا برای تولدش هدیه ای بگیرم ؟
نمی دانی ، آخر نمی دانی دردش را
نمی دانی زجرش را
همه می توانند تبریک بگویند ، جز من !
نمی خواهم برگردد ، نمی خواهم کنارم باشد
فقط بگذار هدیه ام به دستش برسد
بگذار بداند هنوز هم دوستش دارم
نگذار فراموشش شوم
بخش کوچکی از خاطره اش باشم
برایم کافی است
خداوندا
بگذار خیال هردویمان را راحت کنم
یا بگذار صدای تبریکم به گوشش برسد
یا خاک بر دهانم بگذار
لال باشد زبانی که نتواند بگوید
تولدت مبارک
♥ فرشته زمینی من ♥
امروز تولدش است ،
نمی خواهی کمکی کنی ؟
نمی خواهی کوتاه بیایی ؟
خدایا با تو هستم ،
به کجا خیره شده ای ؟
حتما باید از حنجره ام خون ببارد
تا صدایم را بشنوی ؟
می دانی چه زجری می کشم ؟
هیچ چیز از گلویم پایین نمی رود
حالم دیگر دارد به هم می خورد
بس دندان به لب ساییده ام
لبانم ورم کرده است
می ترسم مادرم مرا در این حال ببیند
خدایا ، نکند هدیه ام به روی دستم بماند ؟
نکند صدای تبریکم به گوشش نرسد ؟
آخر چرا اینطورش می کنی ؟
می خواهی التماست کنم ؟
می خواهی منتت را بکشم ؟
باشد ، به خداوندی خودت
برای بودنش ، دست به سینه همه می شوم
چه کنم ؟ کجا بروم ؟
منت که را بکشم تا کمی دلت خنک شود ؟
در خانه کدام امامت بروم ؟
چرا اینطور نگاهم می کنی ؟
نه به جان خودت همه شان را قبول دارم
بروم دست به دامان علی شوم ؟
امام حسینت چطور ؟
تو کاری نداشته باش ، نامش را بگو
خودم رضایتش را می گیرم
اصلا صبر کن ، صبر کن
ببین خدا ، هرچه گفتی ، گفتم چشم
گفتی مصلحت این است برود ، گفتم باشد
اما به جان مادرم ، این یکی دیگر نمی شود
مگر ندیدی تمام سال با جانم
برایش پول جمع کردم ؟
مگر ندیدی از گلویم زدم
تا برای تولدش هدیه ای بگیرم ؟
نمی دانی ، آخر نمی دانی دردش را
نمی دانی زجرش را
همه می توانند تبریک بگویند ، جز من !
نمی خواهم برگردد ، نمی خواهم کنارم باشد
فقط بگذار هدیه ام به دستش برسد
بگذار بداند هنوز هم دوستش دارم
نگذار فراموشش شوم
بخش کوچکی از خاطره اش باشم
برایم کافی است
خداوندا
بگذار خیال هردویمان را راحت کنم
یا بگذار صدای تبریکم به گوشش برسد
یا خاک بر دهانم بگذار
لال باشد زبانی که نتواند بگوید
تولدت مبارک
♥ فرشته زمینی من ♥
۹.۰k
۰۱ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.