من از غل و زنجیر میترسم...
من از غل و زنجیر میترسم...
از آه بی تاثیر میترسم...
از اتفاق ظاهرا ساده...
از اتفاقی که نیفتاده...
میخندم و از خنده میترسم...
هر روز از آینده میترسم...
زیر بید بی مجنون میشینم...
زیر شر شر بارون میشینم...
فکر میکنم شاید برگردی...
با خودم می گم باید برگردی...
خنجر واسه ی این سینه کافی نیست...
عاشق کشی رسم تلافی نیست...
ای چشم ، از دیدن خلاصم کن...
از چشم پوشیدن خلاصم کن...
اینقد گیجم که نمیدونم...
باید تو رو از چی بترسونم...
زیر بید بی مجنون میشینم...
زیر شر شر بارون میشینم...
فکر میکنم شاید برگردی...
با خودم می گم باید برگردی...
.
.
.
" حسین صفا"
از آه بی تاثیر میترسم...
از اتفاق ظاهرا ساده...
از اتفاقی که نیفتاده...
میخندم و از خنده میترسم...
هر روز از آینده میترسم...
زیر بید بی مجنون میشینم...
زیر شر شر بارون میشینم...
فکر میکنم شاید برگردی...
با خودم می گم باید برگردی...
خنجر واسه ی این سینه کافی نیست...
عاشق کشی رسم تلافی نیست...
ای چشم ، از دیدن خلاصم کن...
از چشم پوشیدن خلاصم کن...
اینقد گیجم که نمیدونم...
باید تو رو از چی بترسونم...
زیر بید بی مجنون میشینم...
زیر شر شر بارون میشینم...
فکر میکنم شاید برگردی...
با خودم می گم باید برگردی...
.
.
.
" حسین صفا"
۲.۳k
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.