رمان(عاشق منه؟!) پارت ششم
سلام مجدد دوستان.
لطفا حمایت کنید و اگه تا اینجا خوشتون اومده لطفا لایک کنید و کامنت بزارین🥺🥺🥺
اینم از پارت ششم:
صبح شده بود یوجونگ روی تخت تو بغل سوهو هنوز خوابید بود سوهو بیدار شد...
میخواست بلند شه که متوجه شد یوجونگ تو بغلش خوابه...
ویو سوهو:
متوجه شدم که یوجونگ تو بغلم خوابه خیلی اروم گفتم
سوهو: چه عجب این خانم کوچولوی ما خودش بهمون نزدیک شده.
یوجونگ هم داشت کم کم بیدار میشد سوهو خودشو زد به خواب... یوجونگ میخواست بلند شه که سوهو دستش رو محکم کشید و دوباره افتاد روی تخت. سوهو بلافاصه روش خیمه زد و...
سوهو: کوچولو دیشب نذاشتی پس الان باید برام جبران کنی.
یوجونگ: بیبیُ کوفت.
سوهو: پررو نشو.
یوجونگ: ولم کن بزار برم.
سوهو: نمیزارم.
یوجونگ: فک کنم الان باید جونگ هی منو نجات بده.
سوهو: جونگ هی حتی اگه وسط رابطمون هم بیاد من ولت نمیکنم. باید دیشبو برام جبران کنی.
یوجونگ: نه.
سوهو تا میخواست با یه بوسه شروع کنه که گوشیش زنگ خورد... مین هیوک بود.
سوهو: الوو...
مین هیوک: سلام سوهو.
سوهو: آخه چته چرا اول صبحی زنگ میزنی؟؟؟
مین هیوک: اول صبحی کجا بود ساعت یکه ظهره.
سوهو: وات؟؟!
یوجونگ روی تخت داشت میخندید...
سوهو: خفه خانم یوجونگ...
مین هیوک: فک کنم وسط رابطت به دوست دخترت زنگ زدما.
سوهو: آره دقیقا نذاشتی یه کیفی کنیما. هی راستی تو کی از دوست دختر من خبر دار شدی؟؟
مین هیوک: جونگ هی همه چیو بهم گفته...
سوهو: عجب دهن لقیه.
یوجونگ: راجب داداش من درست صحبت کن.
سوهو: خفه.
سوهو: واسه چی زنگ زدی مین هیوک؟؟
مین هیوک: میخواستم مهمونی امشب رو بهت یاد آوری کنم...
سوهو: مگه امشبه؟؟! اَه لعنتی یادم رفته بود.
مین هیوک: اَلکی که مرض نداشتم بهت یاد آوری کنم عا راستی مهمونی ساعت یازدهه خب من دیگه برم کار دارم. خدافظ.
سوهو: اوکی خدافظ.
تلفن رو قطع کرد...
یوجونگ: مین هیوک منو نجات دادا....
سوهو: تا پیش منی حق نداری اسم هیچ پسر دیگه ای رو بیاری. در ضمن یه شب بلاخره جبران میکنی.
یوجونگ: برای خودم تسلیت عرض میکنم.
سوهو: خوبه. حالا بیا بریم صبحونه بخوریم.
رفتن پایین جونگ هی هم اومد و صبحونه خوردن...
.
مین هیوک نقشه داشت به سوهو خیانت کنه و توی این مهمونی به یوجونگ تا میتونه نزدیک بشه و اونو برای عشق و حال خودش بگیره و تا میتونه ازش سواستفاده کنه. همچنین میخواست جونگ هی و سوهو هم بگیره و حسابی شکنجه کنه...
.
پرش زمانی به ساعت ده (قبل مهمونی):
جونگ هی و سوهو آماده شده بودن و یوجونگ هنوز داشت آماده میشد...
همین لحظه بود که سوهو با یه بسته اومد داخل اتاق
سوهو: به به خانم خانما هنوز حاضر نشدن؟
یوجونگ: خیر.
سوهو: توی این بسته هرچی که لازم داری هست و همراه با یه لباس. از خدمتکار خواستم که آمادشون کنه. نمیدونم اما امیدوارم که از سلیقه من برای جواهرات و لباس خوشت بیاد.
یوجونگ: مگه میشه سلیقه دوست پسر من خوب نباشه؟؟
سوهو:....
بای تا پارت بعد.
لطفا حمایت کنید و اگه تا اینجا خوشتون اومده لطفا لایک کنید و کامنت بزارین🥺🥺🥺
اینم از پارت ششم:
صبح شده بود یوجونگ روی تخت تو بغل سوهو هنوز خوابید بود سوهو بیدار شد...
میخواست بلند شه که متوجه شد یوجونگ تو بغلش خوابه...
ویو سوهو:
متوجه شدم که یوجونگ تو بغلم خوابه خیلی اروم گفتم
سوهو: چه عجب این خانم کوچولوی ما خودش بهمون نزدیک شده.
یوجونگ هم داشت کم کم بیدار میشد سوهو خودشو زد به خواب... یوجونگ میخواست بلند شه که سوهو دستش رو محکم کشید و دوباره افتاد روی تخت. سوهو بلافاصه روش خیمه زد و...
سوهو: کوچولو دیشب نذاشتی پس الان باید برام جبران کنی.
یوجونگ: بیبیُ کوفت.
سوهو: پررو نشو.
یوجونگ: ولم کن بزار برم.
سوهو: نمیزارم.
یوجونگ: فک کنم الان باید جونگ هی منو نجات بده.
سوهو: جونگ هی حتی اگه وسط رابطمون هم بیاد من ولت نمیکنم. باید دیشبو برام جبران کنی.
یوجونگ: نه.
سوهو تا میخواست با یه بوسه شروع کنه که گوشیش زنگ خورد... مین هیوک بود.
سوهو: الوو...
مین هیوک: سلام سوهو.
سوهو: آخه چته چرا اول صبحی زنگ میزنی؟؟؟
مین هیوک: اول صبحی کجا بود ساعت یکه ظهره.
سوهو: وات؟؟!
یوجونگ روی تخت داشت میخندید...
سوهو: خفه خانم یوجونگ...
مین هیوک: فک کنم وسط رابطت به دوست دخترت زنگ زدما.
سوهو: آره دقیقا نذاشتی یه کیفی کنیما. هی راستی تو کی از دوست دختر من خبر دار شدی؟؟
مین هیوک: جونگ هی همه چیو بهم گفته...
سوهو: عجب دهن لقیه.
یوجونگ: راجب داداش من درست صحبت کن.
سوهو: خفه.
سوهو: واسه چی زنگ زدی مین هیوک؟؟
مین هیوک: میخواستم مهمونی امشب رو بهت یاد آوری کنم...
سوهو: مگه امشبه؟؟! اَه لعنتی یادم رفته بود.
مین هیوک: اَلکی که مرض نداشتم بهت یاد آوری کنم عا راستی مهمونی ساعت یازدهه خب من دیگه برم کار دارم. خدافظ.
سوهو: اوکی خدافظ.
تلفن رو قطع کرد...
یوجونگ: مین هیوک منو نجات دادا....
سوهو: تا پیش منی حق نداری اسم هیچ پسر دیگه ای رو بیاری. در ضمن یه شب بلاخره جبران میکنی.
یوجونگ: برای خودم تسلیت عرض میکنم.
سوهو: خوبه. حالا بیا بریم صبحونه بخوریم.
رفتن پایین جونگ هی هم اومد و صبحونه خوردن...
.
مین هیوک نقشه داشت به سوهو خیانت کنه و توی این مهمونی به یوجونگ تا میتونه نزدیک بشه و اونو برای عشق و حال خودش بگیره و تا میتونه ازش سواستفاده کنه. همچنین میخواست جونگ هی و سوهو هم بگیره و حسابی شکنجه کنه...
.
پرش زمانی به ساعت ده (قبل مهمونی):
جونگ هی و سوهو آماده شده بودن و یوجونگ هنوز داشت آماده میشد...
همین لحظه بود که سوهو با یه بسته اومد داخل اتاق
سوهو: به به خانم خانما هنوز حاضر نشدن؟
یوجونگ: خیر.
سوهو: توی این بسته هرچی که لازم داری هست و همراه با یه لباس. از خدمتکار خواستم که آمادشون کنه. نمیدونم اما امیدوارم که از سلیقه من برای جواهرات و لباس خوشت بیاد.
یوجونگ: مگه میشه سلیقه دوست پسر من خوب نباشه؟؟
سوهو:....
بای تا پارت بعد.
۱.۵k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.