رمان(عاشق منه؟!) پارت پنجم
سلام مجدد دوستان.
اینم از پارت پنجم:
خدمتکار: میشه بدونم شما چه نسبتی با آقای سوهو و جونگ هی دارین؟؟
جونگ هی: ایشون خواهر من و منشی...
سوهو پرید وسط حرف جونگ هی و نزاشت کامل بشه
سوهو: و دوست دختر و منشی من هستن.
خدمتکار: دوست دختر؟... آز آشنایی باهاتون خوشحال شدم.!
یوجونگ: منم همینطور.
سوهو: لطفا اتاق مهمون رو به آقای جونگ هی نشون بدین.
جونگ هی: یوجونگ چی؟!
سوهو: ایشون با من میخوابن.
جونگ هی: عا آره راست میگی.
خدمتکار: آقای جونگ هی لطفا بیاین من اتاق رو بهتون نشون میدم.
جونگ هی با ساک خودش رفت خدمتکار هم اتاق رو بهش نشون داد. یوجونگ و سوهو توی اتاق سوهو باهم تنها بودن.
سوهو: من میرم آشپزخونه یه کاری دارم برمیگردم.
یوجونگ: باشه منم لباسم رو عوض میکنم
سوهو اومد جلوتر نزدیک یوجونگ...
سوهو(با شوخی و یه لحن خیلی جذاب): کمک لازم نداری؟؟
یوجونگ: یدونه میزنمتا...
سوهو: باشه حالا عصبانی نشو عزیزم.
سوهو رفت آشپزخونه و یوجونگ هم داشت لباساشو عوض میکرد که بعد چند دقیقه...
.
.
.
یوجونگ هنوز لباسش رو کانل نپوشیده بود.. که
سوهو داشت در رو باز میکرد که یوجونگ متوجه شد
یوجونگ: صبر کن سوهو...
.
.
.
سوهو: اوکی.
یوجونگ سریع لباسش رو پوشیده سوهو هم اومد داخل. لباس یوجونگ یه مقداری باز بود و خیلی پوشیده نبود داشت موهاشو باز میکرد که سوهو بهش خیره شده بود یوجونگ وقتی برگشت متوجه نگاه های سوهو شد.
یوجونگ: به چی نگاه میکنی؟
سوهو: نمیتونم به دوست دخترم نگاه کنم؟
یوجونگ: نه خیر.
سوهو: پررو شدیا!
سوهو سریع اومد نزدیک یوجونگ جوری که چسبید به دیوار یه سمتش دیوار بود یه سمت دیگش هم کمد و دست سوهو.
ویو یوجونگ:
صورت سوهو با صورت من فقط یک سانت فاصله داشت سوهو خیره شده بود چشام.
سوهو یک دفعه ای یوجونگ رو بوسید بعد لحظه یوجونگ سعی کرد از زیر دستش در بره سوهو یکم رفت عقب تر اما یوجونگ هنوز چسبیده بود به دیوار.
نذاشت که در بره.
سوهو: اگه میخوای از زیر دستم در بری نمیتونی خانم کوچولو.
یوجونگ(با نیشخند): عه جدی؟
سوهو: آره (با نیشخند).
یوجونگ سوهو رو هل داد افتاد رو تخت...
.
یوجونگ: اگه میخوای امشب یه شب جذاب برات باشه باید بگم بهتره که نخوای.
سوهو: عجب غلطی کردیما خواستیم یه شب با دوست دخترمون خوش بگذرونیم.
یوجونگ: من به این راحتیا خر نمیشم هنوز نمیتونی خودت رو به من نزدیک کنی.
سوهو: اوکی.
یوجونگ هم رفت رو تخت و با سوهو خوابیدن سوهو نمیخوابید و صورت یوجونگ رو نوازش میکرد.
بعد حدود نیم ساعتی خوابید.
پرش زمانی به صبح: ـــ.....
صبح بیدار شدن یوجونگ......................... و سوهو هم..................................................
بای تا پارت بعد.
خودتون جاهای خالی رو جوری که خواستین پر کنید و توی کامنتا حتما بهم بگید😉و نظراتون در مورد رمان رو بگید😉
اینم از پارت پنجم:
خدمتکار: میشه بدونم شما چه نسبتی با آقای سوهو و جونگ هی دارین؟؟
جونگ هی: ایشون خواهر من و منشی...
سوهو پرید وسط حرف جونگ هی و نزاشت کامل بشه
سوهو: و دوست دختر و منشی من هستن.
خدمتکار: دوست دختر؟... آز آشنایی باهاتون خوشحال شدم.!
یوجونگ: منم همینطور.
سوهو: لطفا اتاق مهمون رو به آقای جونگ هی نشون بدین.
جونگ هی: یوجونگ چی؟!
سوهو: ایشون با من میخوابن.
جونگ هی: عا آره راست میگی.
خدمتکار: آقای جونگ هی لطفا بیاین من اتاق رو بهتون نشون میدم.
جونگ هی با ساک خودش رفت خدمتکار هم اتاق رو بهش نشون داد. یوجونگ و سوهو توی اتاق سوهو باهم تنها بودن.
سوهو: من میرم آشپزخونه یه کاری دارم برمیگردم.
یوجونگ: باشه منم لباسم رو عوض میکنم
سوهو اومد جلوتر نزدیک یوجونگ...
سوهو(با شوخی و یه لحن خیلی جذاب): کمک لازم نداری؟؟
یوجونگ: یدونه میزنمتا...
سوهو: باشه حالا عصبانی نشو عزیزم.
سوهو رفت آشپزخونه و یوجونگ هم داشت لباساشو عوض میکرد که بعد چند دقیقه...
.
.
.
یوجونگ هنوز لباسش رو کانل نپوشیده بود.. که
سوهو داشت در رو باز میکرد که یوجونگ متوجه شد
یوجونگ: صبر کن سوهو...
.
.
.
سوهو: اوکی.
یوجونگ سریع لباسش رو پوشیده سوهو هم اومد داخل. لباس یوجونگ یه مقداری باز بود و خیلی پوشیده نبود داشت موهاشو باز میکرد که سوهو بهش خیره شده بود یوجونگ وقتی برگشت متوجه نگاه های سوهو شد.
یوجونگ: به چی نگاه میکنی؟
سوهو: نمیتونم به دوست دخترم نگاه کنم؟
یوجونگ: نه خیر.
سوهو: پررو شدیا!
سوهو سریع اومد نزدیک یوجونگ جوری که چسبید به دیوار یه سمتش دیوار بود یه سمت دیگش هم کمد و دست سوهو.
ویو یوجونگ:
صورت سوهو با صورت من فقط یک سانت فاصله داشت سوهو خیره شده بود چشام.
سوهو یک دفعه ای یوجونگ رو بوسید بعد لحظه یوجونگ سعی کرد از زیر دستش در بره سوهو یکم رفت عقب تر اما یوجونگ هنوز چسبیده بود به دیوار.
نذاشت که در بره.
سوهو: اگه میخوای از زیر دستم در بری نمیتونی خانم کوچولو.
یوجونگ(با نیشخند): عه جدی؟
سوهو: آره (با نیشخند).
یوجونگ سوهو رو هل داد افتاد رو تخت...
.
یوجونگ: اگه میخوای امشب یه شب جذاب برات باشه باید بگم بهتره که نخوای.
سوهو: عجب غلطی کردیما خواستیم یه شب با دوست دخترمون خوش بگذرونیم.
یوجونگ: من به این راحتیا خر نمیشم هنوز نمیتونی خودت رو به من نزدیک کنی.
سوهو: اوکی.
یوجونگ هم رفت رو تخت و با سوهو خوابیدن سوهو نمیخوابید و صورت یوجونگ رو نوازش میکرد.
بعد حدود نیم ساعتی خوابید.
پرش زمانی به صبح: ـــ.....
صبح بیدار شدن یوجونگ......................... و سوهو هم..................................................
بای تا پارت بعد.
خودتون جاهای خالی رو جوری که خواستین پر کنید و توی کامنتا حتما بهم بگید😉و نظراتون در مورد رمان رو بگید😉
۲.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.