رمان(عاشق منه؟!) پارت اول
سلام دوستان.
گفته بودم که فیک نوشتم رو متوقف کردم و شاید رمان بزارم البته اون پستی که اینارو گفته بودم پاک کردم. اینم از رمان جدیدمون (این رمان فیک از کسی نیست و شخصیت ها کاملا تخیلی هستن) امیدوارم که خوشتون بیاد و حمایت کنین لطفا🥹.
لی یوجونگ:
نقش دختر داستانمون اسمش یوجونگ هست ۲۴ سالشه و اهل گانگنام هست و یه برادر بزرگتر به اسم لی جونگ هی داره که ۲۶ سالشه باید گفت هردوشون خیلی جذاب و خوش قیافه و خوشتیپ هستن.
چوی سوهو:
نقش پسر داستانمون هم یه پسر خوشتیپ و جذابه که اسمش سوهو هست ۲۶ سالشه و اهل سئول هست.
یوجونگ و جونگ هی:
یوجونگ و جونگ هی توی یکی دانشگاه های معروف سئول درس خونده بودن و خیلی توی دانشگاه روشون کراش داشتن. پدرشون رو توی یه تصادف از دست داده بودن و تا یک سال قبل با مادرشون زندگی میکردن اما متاسفانه مادرشون هم به خاطر یه اتفاق فوت شد. وضعیت مالی خیلی خوبی رو هم زمانی که با پدر و مادرشون بودن و هم الان، دارن. جونگ هی توی یکی از معروف ترین کمپانی های کره جنوبی اونجا همراه مدیر عامل کمپانی(رئیس کل کمپانی) و دستیار و برنامه ریز و همچنین دوست صمیمی مدیر عامل بود و در کل جایگاه و اسم و رسم محبوبی توی کمپانی داشت. مدیر عامل کمپانی(رئیس کل کمپانی) هم سوهو هست یوجونگ هم توی یه فروشگاه محبوب توی سئول نیمه وقت کار میکرد.
سوهو:
سوهو به همراه پدر و مادرش زندگی میکنه و زندگی و وضعیت مالی عالی ای دارن. همونطور که گفتم سوهو مدیر عامل کمپانی که جونگ هی توش کار میکرد هست. اون لیسانس دانشگاه مجازی جهانی رو داره. پدر و مادرش بهش دخترای خوشگلی رو برای ازدواج پیشنهاد کرده بودن اما با این که اونا خیلی سوهو رو دوست داشتن و روش کراش داشتن ولی سوهو هیچکدومشون رو دوست نداشت. اون همیشه توی جلسه های کمپانی کار جونگ هی رو تحسین میکرد.
رمانمون(ویو سوهو):
امروز شنبه بود کمپانی یکشنبه ها بسته بود مثل هر روز آماده شدم و سمت کمپانی راه افتادم... رسیدم به کمپانی طبق معمول جونگ هی چند دقیقه زود تر از من رسیده بود داشت ماشینش رو توی پارکینگ پارک میکرد منم ماشینم رو پارک کردم سلام و احوال پرسی کردیم و باهم رفتیم داخل کمپانی هرکدوممون رفتیم داخل دفترمون. چند تا اسناد بود که بهشون رسیدگی کردم که بعد چند دقیقه جونگ هی در زد و اومد داخل و نشست.
سوهو: کاری داشتی؟
جونگ هی: راستش میخواستم بدونم هنوزم به یه منشی خانم نیاز داری؟
سوهو: آره چطور؟
جونگ هی: میشه خواهر من رو به عنوان منشیت قبول کنی؟
سوهو: جدی میگی؟؟!
جونگ هی: آره.
سوهو: این که عالی میشه خواهر یکی از بهترین و مورد اعتماد ترین کارمندامون منشی بشه.
جونگ هی: اوکی پس من بهش میگم.
سوهو: اوکی.
جونگ هی: دیگه میرم کاری نداری؟
سوهو: نه ممنون.
ویو جونگ هی:
خیلی خوشحال شدم مطمئن بودم که یوجونگ هم خیلی خوشحال میشه. رفتم توی دفترم و به یوجونگ زنگ زدم و بهش گفتم خیلی خوشحال شده بود. ازم پرسید که کی بیاد به کمپانی بهش گفتم باید از سوهو بپرسم بعد قطع کردم و بلافاصله به سوهو زنگ زدم.
جونگ هی: الو سوهو؟!
سوهو: بله؟!
جونگ هی: خواهرم کی بیاد کمپانی؟
سوهو: هروقت که خودش خواست.
جونگ هی: فردا با خودم بیارمش؟
سوهو: آره خیلی خوبه.
جونگ هی: اوکی خیلی ممنون خدافظ.
سوهو: خواهش. خدافظ.
پرش زمانی به فردا:
.
.
.
بای تا پارت بعد.لطفا حمایت کنید🥹
گفته بودم که فیک نوشتم رو متوقف کردم و شاید رمان بزارم البته اون پستی که اینارو گفته بودم پاک کردم. اینم از رمان جدیدمون (این رمان فیک از کسی نیست و شخصیت ها کاملا تخیلی هستن) امیدوارم که خوشتون بیاد و حمایت کنین لطفا🥹.
لی یوجونگ:
نقش دختر داستانمون اسمش یوجونگ هست ۲۴ سالشه و اهل گانگنام هست و یه برادر بزرگتر به اسم لی جونگ هی داره که ۲۶ سالشه باید گفت هردوشون خیلی جذاب و خوش قیافه و خوشتیپ هستن.
چوی سوهو:
نقش پسر داستانمون هم یه پسر خوشتیپ و جذابه که اسمش سوهو هست ۲۶ سالشه و اهل سئول هست.
یوجونگ و جونگ هی:
یوجونگ و جونگ هی توی یکی دانشگاه های معروف سئول درس خونده بودن و خیلی توی دانشگاه روشون کراش داشتن. پدرشون رو توی یه تصادف از دست داده بودن و تا یک سال قبل با مادرشون زندگی میکردن اما متاسفانه مادرشون هم به خاطر یه اتفاق فوت شد. وضعیت مالی خیلی خوبی رو هم زمانی که با پدر و مادرشون بودن و هم الان، دارن. جونگ هی توی یکی از معروف ترین کمپانی های کره جنوبی اونجا همراه مدیر عامل کمپانی(رئیس کل کمپانی) و دستیار و برنامه ریز و همچنین دوست صمیمی مدیر عامل بود و در کل جایگاه و اسم و رسم محبوبی توی کمپانی داشت. مدیر عامل کمپانی(رئیس کل کمپانی) هم سوهو هست یوجونگ هم توی یه فروشگاه محبوب توی سئول نیمه وقت کار میکرد.
سوهو:
سوهو به همراه پدر و مادرش زندگی میکنه و زندگی و وضعیت مالی عالی ای دارن. همونطور که گفتم سوهو مدیر عامل کمپانی که جونگ هی توش کار میکرد هست. اون لیسانس دانشگاه مجازی جهانی رو داره. پدر و مادرش بهش دخترای خوشگلی رو برای ازدواج پیشنهاد کرده بودن اما با این که اونا خیلی سوهو رو دوست داشتن و روش کراش داشتن ولی سوهو هیچکدومشون رو دوست نداشت. اون همیشه توی جلسه های کمپانی کار جونگ هی رو تحسین میکرد.
رمانمون(ویو سوهو):
امروز شنبه بود کمپانی یکشنبه ها بسته بود مثل هر روز آماده شدم و سمت کمپانی راه افتادم... رسیدم به کمپانی طبق معمول جونگ هی چند دقیقه زود تر از من رسیده بود داشت ماشینش رو توی پارکینگ پارک میکرد منم ماشینم رو پارک کردم سلام و احوال پرسی کردیم و باهم رفتیم داخل کمپانی هرکدوممون رفتیم داخل دفترمون. چند تا اسناد بود که بهشون رسیدگی کردم که بعد چند دقیقه جونگ هی در زد و اومد داخل و نشست.
سوهو: کاری داشتی؟
جونگ هی: راستش میخواستم بدونم هنوزم به یه منشی خانم نیاز داری؟
سوهو: آره چطور؟
جونگ هی: میشه خواهر من رو به عنوان منشیت قبول کنی؟
سوهو: جدی میگی؟؟!
جونگ هی: آره.
سوهو: این که عالی میشه خواهر یکی از بهترین و مورد اعتماد ترین کارمندامون منشی بشه.
جونگ هی: اوکی پس من بهش میگم.
سوهو: اوکی.
جونگ هی: دیگه میرم کاری نداری؟
سوهو: نه ممنون.
ویو جونگ هی:
خیلی خوشحال شدم مطمئن بودم که یوجونگ هم خیلی خوشحال میشه. رفتم توی دفترم و به یوجونگ زنگ زدم و بهش گفتم خیلی خوشحال شده بود. ازم پرسید که کی بیاد به کمپانی بهش گفتم باید از سوهو بپرسم بعد قطع کردم و بلافاصله به سوهو زنگ زدم.
جونگ هی: الو سوهو؟!
سوهو: بله؟!
جونگ هی: خواهرم کی بیاد کمپانی؟
سوهو: هروقت که خودش خواست.
جونگ هی: فردا با خودم بیارمش؟
سوهو: آره خیلی خوبه.
جونگ هی: اوکی خیلی ممنون خدافظ.
سوهو: خواهش. خدافظ.
پرش زمانی به فردا:
.
.
.
بای تا پارت بعد.لطفا حمایت کنید🥹
۲.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.