ا.ت:خب بیخیال ذهنمونو از داستان منحرف نکنیم
ا.ت:خب بیخیال ذهنمونو از داستان منحرف نکنیم
شوگا:تاکی باید فیلم بازی کنیم؟
ات:تا وقتی که دست از سرمون بردارن
شوگا:ممکنه تا ازدواجم پیش بره؟
ا.ت:شاید ولی خب نگران نباش سوری انجامش میدیم
شوگا:خدا نکنه
ا.ت:چی؟
شوگا:منظورم ازدواجه خدا نکنه تا ازدواج پیش بره
ا.ت:ولی من میدونم تا کجا پیش میره
شوگا:کجا؟
ا.ت:بیخیال بهش فکر میکنم چندشم میشه
شوگا:ولی این خانواده ای که من میبینم حس میکنم فردا قراره ازدواج کنیم
زد به بازوم
ا.ت:نفوذ بد نزن
شوگا:فقط واقعیتو میگم
ا.ت:نمیدونم چه برنامه ای دارن
شوگا:فعلا خب من میرم:]
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
از اتاقم رفت بیرون
هوفف الان چیکار کنم
رفتم پایین تو اشپزخونه تا یکم اب بخورم داشتم اب میخوردم
ب شوگا: درباره شوگا مطمعنی
اب افتاد تو گلوم به سرفه افتادم
ا.ت:(سرفه)(سرفه)چطور؟
ب شوگا: چون تا حالا شوگا دربارش باها صحبت نکرده
ا.ت:خب، شوگا خیلی چیزا به شما نگفته
ب شوگا: مثلا چی میخواسته که بهم نگفته؟
ا.ت: مهرو محبت
ب شوگا: منظورت چیه؟
ا.ت: منظوره بدی ندارم اما شوگا تنهاست دلم میخواد کنارش باشم
ب شوگا: شوگا برای زندگیش تلاش نمیکنه چون فکر میکنه من از من بهش ارث میرسه
ا.ت: نه اون واسه زندگیش خیلی تلاش کرده ولی حمایت نشده اون چشمش به ثروت شما نیشت اون فقط نیازمند مهر پدریه دارو ندارش فقط شمایین اما جوریه که حس میکنه نادیدش میگیرین اون درونگراست ولی درونگراها تا اخرش نمیتونن تو خودشون نگه دارن یه روزی میرسه که یکیو پیدا کنن و خودشونو خالی کنن
ب شوگا:اون تورو پیدا کرد
ا.ت: اوهوم اون منو پیدا کرد منم راضیم که الان باهمیم
تو دلش: من گناهی نکردم بزارین فقط برم
ب شوگا:باشه پس با پدرت صحبت میکنم این هفته نامزدیو میگریم
چ.چی...
شوگا:تاکی باید فیلم بازی کنیم؟
ات:تا وقتی که دست از سرمون بردارن
شوگا:ممکنه تا ازدواجم پیش بره؟
ا.ت:شاید ولی خب نگران نباش سوری انجامش میدیم
شوگا:خدا نکنه
ا.ت:چی؟
شوگا:منظورم ازدواجه خدا نکنه تا ازدواج پیش بره
ا.ت:ولی من میدونم تا کجا پیش میره
شوگا:کجا؟
ا.ت:بیخیال بهش فکر میکنم چندشم میشه
شوگا:ولی این خانواده ای که من میبینم حس میکنم فردا قراره ازدواج کنیم
زد به بازوم
ا.ت:نفوذ بد نزن
شوگا:فقط واقعیتو میگم
ا.ت:نمیدونم چه برنامه ای دارن
شوگا:فعلا خب من میرم:]
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
از اتاقم رفت بیرون
هوفف الان چیکار کنم
رفتم پایین تو اشپزخونه تا یکم اب بخورم داشتم اب میخوردم
ب شوگا: درباره شوگا مطمعنی
اب افتاد تو گلوم به سرفه افتادم
ا.ت:(سرفه)(سرفه)چطور؟
ب شوگا: چون تا حالا شوگا دربارش باها صحبت نکرده
ا.ت:خب، شوگا خیلی چیزا به شما نگفته
ب شوگا: مثلا چی میخواسته که بهم نگفته؟
ا.ت: مهرو محبت
ب شوگا: منظورت چیه؟
ا.ت: منظوره بدی ندارم اما شوگا تنهاست دلم میخواد کنارش باشم
ب شوگا: شوگا برای زندگیش تلاش نمیکنه چون فکر میکنه من از من بهش ارث میرسه
ا.ت: نه اون واسه زندگیش خیلی تلاش کرده ولی حمایت نشده اون چشمش به ثروت شما نیشت اون فقط نیازمند مهر پدریه دارو ندارش فقط شمایین اما جوریه که حس میکنه نادیدش میگیرین اون درونگراست ولی درونگراها تا اخرش نمیتونن تو خودشون نگه دارن یه روزی میرسه که یکیو پیدا کنن و خودشونو خالی کنن
ب شوگا:اون تورو پیدا کرد
ا.ت: اوهوم اون منو پیدا کرد منم راضیم که الان باهمیم
تو دلش: من گناهی نکردم بزارین فقط برم
ب شوگا:باشه پس با پدرت صحبت میکنم این هفته نامزدیو میگریم
چ.چی...
۲.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.