پارت ۷۲۶
پارت ۷۲۶
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ملیکا...
داشتم روانی میشدم این دختره کیه !!! چرا باید رو پای امیر باشه...همه ای مردا مثل همن تنوع طلبن...موجودات نفرت انگیز...دلم میخواست از اونجا دور شم...انقدر گیلاس توی دستمو فشار دادم که یهو لیوان شکست...شاهین سریع از جیب کتش یه دستمال پارچه ای سفید دراورد...
_چیزیت که نشد عزیزم...
_/نه چیزی نشد ...
_چرا انقدر بهش فشار اوردی...
_/میخواستم ببینم جقدر تحمل فشار داره گیلاسش...
شاهین چپ چپ نگام کرد...خودمم خندم گرفت بخاطر حرفی که زدم ...امیرم نگران نگاه میکرد...
_شاهین
_/جانم
_میشه من یکم برم اطراف قدم بزنم؟!حس میکنم فضا یکم سنگینه...
_/اره عزیزم برو ولی یه ربع تایم گرفتم سر یه ربع اینجا نباشی اتفاقای خوبی نمیوفته...
_باشه...
_/تایمت از الان شروع شد...
از جام بلند شدم رفتم سمت حیاط...مردم همه جا بودن ...روی تاب نشستم چشامو بستم ...با تکون خوردن تاب چشامو باز کردم این پسره جانه س که...سوالی نگاش کردم...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ملیکا...
داشتم روانی میشدم این دختره کیه !!! چرا باید رو پای امیر باشه...همه ای مردا مثل همن تنوع طلبن...موجودات نفرت انگیز...دلم میخواست از اونجا دور شم...انقدر گیلاس توی دستمو فشار دادم که یهو لیوان شکست...شاهین سریع از جیب کتش یه دستمال پارچه ای سفید دراورد...
_چیزیت که نشد عزیزم...
_/نه چیزی نشد ...
_چرا انقدر بهش فشار اوردی...
_/میخواستم ببینم جقدر تحمل فشار داره گیلاسش...
شاهین چپ چپ نگام کرد...خودمم خندم گرفت بخاطر حرفی که زدم ...امیرم نگران نگاه میکرد...
_شاهین
_/جانم
_میشه من یکم برم اطراف قدم بزنم؟!حس میکنم فضا یکم سنگینه...
_/اره عزیزم برو ولی یه ربع تایم گرفتم سر یه ربع اینجا نباشی اتفاقای خوبی نمیوفته...
_باشه...
_/تایمت از الان شروع شد...
از جام بلند شدم رفتم سمت حیاط...مردم همه جا بودن ...روی تاب نشستم چشامو بستم ...با تکون خوردن تاب چشامو باز کردم این پسره جانه س که...سوالی نگاش کردم...
۳.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.