پارت 3
( موجود + )
+: خدایان من رو فرستاده تا من پیش شما باشم
_: هه...خدایان ؟
هنوز برنگشته بود سمت اون موجود
+: بله...خدایان ..همان خدایی که تورو آفرید همان خدایی که اربابت را آفرید
_: تو چرا عین آدم حرف نمیزنی ..کتابی زر میزنی .
+: گفتم شاید اینجوری بهتر باشه
برگشت سمت اون موجود
_: هه ....ی دختر ....هانننننننن ( داد)
هان وارد اتاق شد
هان : بله ارباب
_: این دختر رو ببرید و بعد اون دختر شکنجش بدین
هان : کدوم دختر ارباب ؟
با انگشت اشاره کرد به کنار تخت که دختری با پیراهن سیاه و سفید و بوت های سیاه .وایستاده بود و موهای سیاهش تا روی کمرش بود و گفت ( لباس دختره اسلاید دوم)
_: اون دختره
هان : ارباب حالتون خوبه ؟ ...تو این اتاق بجز من و شما کس دیگه ای نیست ..
+ : هاها...استاد ..بجز تو کسی نمیتونه منو ببینه
_: همین دختره که الان حرف زد کنار تختهه ( با داد ..به سمت هان)
هان : کسی نیست ...ارباب میرم آب بیارم براتون
+: صدامم نمیتونن بشنون ...
همون لحظه دوباره دوست قدیمی ظاهر شد
کارکن : آهای تو اینجا چه غلطی میکنی ؟ ( خطاب به دختره )
+ : منو خدایان فرستاده
کارکن : به اون خدایانت بگو ..تو برای هیونجین یه خطر بزرگی
+ :وجود هیونجین هم برای سرنوشت تهدید آمیزه ؛) با چشمک
_: شات اپپپپپ ( خفه شید )
_: هر دوتون گمشید
کارکن ( فلیکس ) رفت
هیون در رو باز کرد تا بره بیرون که متوجه شد دختره هم داره باهاش میاد ...
فلش بک به دیشب»
فرشته : الن خدایان تورا صدا میزند
الن به سمت در خدایان رفت و چشمانش را با پارچه ای بست ( الان اینا تو آسمون داره اتفاق میوفته ) با پاهای لختش ابرهای زیر پایش رو حس میکرد وارد اتاق شد با چشمان بسته تعظیم کرد و گفت
الن : حرف زدن با شما برای من یک افتخار بسیار بزرگ است
خدایان : ممنونم ...الن ...شخصی به نام هیونجین که قبلا یکی از بهترین فرشتگان من بود شیطان آن را دزدید و حافظه اش را دستکاری کرد و او را به پایین فرستاد تا به اندازه ی رمز 722 که به معنای 7 آسمان ... 2 دنیا .... و 2 انسان عاشق هست انسان بکشد و اگر بکشد بهشت از بین میرود و شیاطین به تمام دنیا حکومت میکنند ولی هیونجین بدون فهمیدن موضوع به این کار دست زد ولی حالا با شیطان لج کرده و میخواهد 721 نفر را بکشد که به معنای 7 آسمان ..2 دنیا ....1 آسمان تک است که اگر اینکار را بکند همه ی ما نبود خواهیم شد ...
الن با دقت به حرفای خدایان گوش داد به مئموریت خودش فکر کرد و آماده شد تا به زمین بره ...
پایان فلش بک »
بچه ها چجوریه ؟ ...دوست دارین این فیکو؟
+: خدایان من رو فرستاده تا من پیش شما باشم
_: هه...خدایان ؟
هنوز برنگشته بود سمت اون موجود
+: بله...خدایان ..همان خدایی که تورو آفرید همان خدایی که اربابت را آفرید
_: تو چرا عین آدم حرف نمیزنی ..کتابی زر میزنی .
+: گفتم شاید اینجوری بهتر باشه
برگشت سمت اون موجود
_: هه ....ی دختر ....هانننننننن ( داد)
هان وارد اتاق شد
هان : بله ارباب
_: این دختر رو ببرید و بعد اون دختر شکنجش بدین
هان : کدوم دختر ارباب ؟
با انگشت اشاره کرد به کنار تخت که دختری با پیراهن سیاه و سفید و بوت های سیاه .وایستاده بود و موهای سیاهش تا روی کمرش بود و گفت ( لباس دختره اسلاید دوم)
_: اون دختره
هان : ارباب حالتون خوبه ؟ ...تو این اتاق بجز من و شما کس دیگه ای نیست ..
+ : هاها...استاد ..بجز تو کسی نمیتونه منو ببینه
_: همین دختره که الان حرف زد کنار تختهه ( با داد ..به سمت هان)
هان : کسی نیست ...ارباب میرم آب بیارم براتون
+: صدامم نمیتونن بشنون ...
همون لحظه دوباره دوست قدیمی ظاهر شد
کارکن : آهای تو اینجا چه غلطی میکنی ؟ ( خطاب به دختره )
+ : منو خدایان فرستاده
کارکن : به اون خدایانت بگو ..تو برای هیونجین یه خطر بزرگی
+ :وجود هیونجین هم برای سرنوشت تهدید آمیزه ؛) با چشمک
_: شات اپپپپپ ( خفه شید )
_: هر دوتون گمشید
کارکن ( فلیکس ) رفت
هیون در رو باز کرد تا بره بیرون که متوجه شد دختره هم داره باهاش میاد ...
فلش بک به دیشب»
فرشته : الن خدایان تورا صدا میزند
الن به سمت در خدایان رفت و چشمانش را با پارچه ای بست ( الان اینا تو آسمون داره اتفاق میوفته ) با پاهای لختش ابرهای زیر پایش رو حس میکرد وارد اتاق شد با چشمان بسته تعظیم کرد و گفت
الن : حرف زدن با شما برای من یک افتخار بسیار بزرگ است
خدایان : ممنونم ...الن ...شخصی به نام هیونجین که قبلا یکی از بهترین فرشتگان من بود شیطان آن را دزدید و حافظه اش را دستکاری کرد و او را به پایین فرستاد تا به اندازه ی رمز 722 که به معنای 7 آسمان ... 2 دنیا .... و 2 انسان عاشق هست انسان بکشد و اگر بکشد بهشت از بین میرود و شیاطین به تمام دنیا حکومت میکنند ولی هیونجین بدون فهمیدن موضوع به این کار دست زد ولی حالا با شیطان لج کرده و میخواهد 721 نفر را بکشد که به معنای 7 آسمان ..2 دنیا ....1 آسمان تک است که اگر اینکار را بکند همه ی ما نبود خواهیم شد ...
الن با دقت به حرفای خدایان گوش داد به مئموریت خودش فکر کرد و آماده شد تا به زمین بره ...
پایان فلش بک »
بچه ها چجوریه ؟ ...دوست دارین این فیکو؟
۱.۸k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.