angel and devil
angel and devil
Part three. .
Beginning.....
_ خوش آمدید به مهمانی امروز میخوام کسانی رو که ندیدم رو تو این مهمانی باشکوه ببینم
_ میتونید شروع کنید
نمی دونم چرا این حرفو زد تهه دلم لرزید باید خواسم به خودم باشه همه با این لباس بهم نگاه میکردن حتی خدای شهوت !
ویو تهیونگ
روی صندلی نشستم یهو هرچی جنده بودن ریختن سرم به اطراف نگاه کردم یهو یه فرشته با هاله ی پاکی و مهربانی نظرم رو جلب کرد فقط از پشت میتونستم ببینمش که یهو روش و کرد اینور باورم نمیشد اینقدر زیبا باشه مو هایی طلایی با چشم های سبز زمردی و بینی عروسکی اون بدن بی نقصش که زیر لباس زیباش معلوم بود دیکم بزرگ شده بود لعنتی
_اون کیه ؟(, اشاره به سلینا)
؟ سرورم اون فرشته محافظ ماهه
_ همون کسی که جزء معمون های افتخاریش کردم ؟؟
؟ بله
تو تمام مهمونی حواسش به اون دختر بود به اون بدن بی نقص دختر که تو گوشه ی سالن تو تاریکی می درخشید
ویو سلینا
تو این مدت نگاه های سنگین یه نفر رو خودم حس میکردم نگاه های که نفستو میبرید
ویو ته
به نگهبان ها گفتم بیارنش به اتاقم توی امارت
ویو سلینا
نشسته بودم که ..
؟, خانم شما باید با ما بیاید
+چ. چرا کار اشتباهی کردم ؟؟
؟ همراه ما بیاید
دستم و گرفتن و بردن اگه پا هام رو از زمین بر میداشتم تو هوا بود به یه در تو این عمارت تاریک ولی زیبا رسیدیم گذاشتنم زمین
؟ برید تو .
رفتن
در زدم
_ بیا تو
صداش آشنا بود درو باز کردم و رفتم داخل خودش بود شیطان بزرگ و....
continues.....
Part three. .
Beginning.....
_ خوش آمدید به مهمانی امروز میخوام کسانی رو که ندیدم رو تو این مهمانی باشکوه ببینم
_ میتونید شروع کنید
نمی دونم چرا این حرفو زد تهه دلم لرزید باید خواسم به خودم باشه همه با این لباس بهم نگاه میکردن حتی خدای شهوت !
ویو تهیونگ
روی صندلی نشستم یهو هرچی جنده بودن ریختن سرم به اطراف نگاه کردم یهو یه فرشته با هاله ی پاکی و مهربانی نظرم رو جلب کرد فقط از پشت میتونستم ببینمش که یهو روش و کرد اینور باورم نمیشد اینقدر زیبا باشه مو هایی طلایی با چشم های سبز زمردی و بینی عروسکی اون بدن بی نقصش که زیر لباس زیباش معلوم بود دیکم بزرگ شده بود لعنتی
_اون کیه ؟(, اشاره به سلینا)
؟ سرورم اون فرشته محافظ ماهه
_ همون کسی که جزء معمون های افتخاریش کردم ؟؟
؟ بله
تو تمام مهمونی حواسش به اون دختر بود به اون بدن بی نقص دختر که تو گوشه ی سالن تو تاریکی می درخشید
ویو سلینا
تو این مدت نگاه های سنگین یه نفر رو خودم حس میکردم نگاه های که نفستو میبرید
ویو ته
به نگهبان ها گفتم بیارنش به اتاقم توی امارت
ویو سلینا
نشسته بودم که ..
؟, خانم شما باید با ما بیاید
+چ. چرا کار اشتباهی کردم ؟؟
؟ همراه ما بیاید
دستم و گرفتن و بردن اگه پا هام رو از زمین بر میداشتم تو هوا بود به یه در تو این عمارت تاریک ولی زیبا رسیدیم گذاشتنم زمین
؟ برید تو .
رفتن
در زدم
_ بیا تو
صداش آشنا بود درو باز کردم و رفتم داخل خودش بود شیطان بزرگ و....
continues.....
۲.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.