angel and devil
angel and devil
Part one.
" Beginning ".
ویو سلینا (ا.ت) +
کنار رود نشسته بودم و به ماه خیره شده بودم من محافظ ماه بودم .
باید ازش محافظت میکردم دوس داشتم برای یه بارم که شده شیطان رو ببینم می خواستم بدونم که چه شکلیه آیا واقعاً ترسناک هست ؟!
شنلم رو که یه پارچه کهنه بود درآوردم گذاشتم بال هام باز بشن پاهام رو تو آب گذاشتم و دوباره به ماه خیره شدم اسمم سلینا بود اسمی که مادرم گذاشته بود مادرم انسان بود برای همین خون انسان ها در رگ هایم در جریان بود.......
ویو تهیونگ _
توی بالکن قصر بودم لیوان شرابم هم تو دستم بود به ماه نگاه کردم هیچوقت از دیدن ماه سیر نمی شدم وقتی به ماه نگاه می کردم انگار چیزی میدیدم چیزی شبیه یک دختر !
یک دختر زیبا !
مطمئنم نگهبان ماه اونه .
میخوام ماه و نگهبانش برای همیشه مال من باشن......
پس یک مهمونی باشکوه تدارک میدم که همه در اون باشن از فرشته شیاطین حتی انسان ها !
From the author's language
اون شیطان مهمانی باشکوه تدارک داد که همه شیاطین فرشته ها و....در اون حضور داشتن مهمان افتخاری این مهمونی سلینا بود چون شیطان می خواست بدون اون کیه که وقتی ماه رو نگاه میکنه اون رو می بینه در واقع از دور عاشق کسی شده بود که نمی دونست کیه ؟
خوناشام ها به همه ی مهمان ها دعوت نامه فرستادند اما در دست یکی از اون ها کارت دعوت طلایی بود که برای مهمان خاص و مخصوصه
ویو سلینا ( ا.ت) +
لباس خوشگل پوشیده بودم داشتم با بچه آهویی که تازه به دنیا آومده بود بازی میکردم که یهو اومدن یه خون آشام رو حس کردم از هاله درونش معلوم بود برای اذیت و آزار نیومده بود
؟ سلام من کاری با شما ندارم فقط آومدم نامه مهمونی شیطان بزرگ رو بهتون بدم تو نامه بهتون راجب مهمونی چیزای نوشته شده حتماً بیایید.
بدون اینکه فکری کنم یا نامه رو باز کنم گفتم میام
+ حتماً میام خیلی ممنون فقط لطفاً زود از اینجا دور شو و دیگه نیا
خوناشمه سریع رفت به نامه نگاه کردم نامه طلایی بود برای افراد مشخص که باید به مهمونی بیان نامه رو باز کردم و........
continues...........
Part one.
" Beginning ".
ویو سلینا (ا.ت) +
کنار رود نشسته بودم و به ماه خیره شده بودم من محافظ ماه بودم .
باید ازش محافظت میکردم دوس داشتم برای یه بارم که شده شیطان رو ببینم می خواستم بدونم که چه شکلیه آیا واقعاً ترسناک هست ؟!
شنلم رو که یه پارچه کهنه بود درآوردم گذاشتم بال هام باز بشن پاهام رو تو آب گذاشتم و دوباره به ماه خیره شدم اسمم سلینا بود اسمی که مادرم گذاشته بود مادرم انسان بود برای همین خون انسان ها در رگ هایم در جریان بود.......
ویو تهیونگ _
توی بالکن قصر بودم لیوان شرابم هم تو دستم بود به ماه نگاه کردم هیچوقت از دیدن ماه سیر نمی شدم وقتی به ماه نگاه می کردم انگار چیزی میدیدم چیزی شبیه یک دختر !
یک دختر زیبا !
مطمئنم نگهبان ماه اونه .
میخوام ماه و نگهبانش برای همیشه مال من باشن......
پس یک مهمونی باشکوه تدارک میدم که همه در اون باشن از فرشته شیاطین حتی انسان ها !
From the author's language
اون شیطان مهمانی باشکوه تدارک داد که همه شیاطین فرشته ها و....در اون حضور داشتن مهمان افتخاری این مهمونی سلینا بود چون شیطان می خواست بدون اون کیه که وقتی ماه رو نگاه میکنه اون رو می بینه در واقع از دور عاشق کسی شده بود که نمی دونست کیه ؟
خوناشام ها به همه ی مهمان ها دعوت نامه فرستادند اما در دست یکی از اون ها کارت دعوت طلایی بود که برای مهمان خاص و مخصوصه
ویو سلینا ( ا.ت) +
لباس خوشگل پوشیده بودم داشتم با بچه آهویی که تازه به دنیا آومده بود بازی میکردم که یهو اومدن یه خون آشام رو حس کردم از هاله درونش معلوم بود برای اذیت و آزار نیومده بود
؟ سلام من کاری با شما ندارم فقط آومدم نامه مهمونی شیطان بزرگ رو بهتون بدم تو نامه بهتون راجب مهمونی چیزای نوشته شده حتماً بیایید.
بدون اینکه فکری کنم یا نامه رو باز کنم گفتم میام
+ حتماً میام خیلی ممنون فقط لطفاً زود از اینجا دور شو و دیگه نیا
خوناشمه سریع رفت به نامه نگاه کردم نامه طلایی بود برای افراد مشخص که باید به مهمونی بیان نامه رو باز کردم و........
continues...........
۱.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳