چندپارتی از سونگمین
#چندپارتی_از_سونگمین
پارت ۱
وقتی:قلدر مدرسه بود و با مسخره بازی هات عاشقت میشه
ویو ا.ت:ی روز خسته کننده ی دیگه وای امروز اولین روزی بود که میرم دبیرستان اوه سلام یادم رفت خودمو معرفی کنم
من لی ا.ت هستم و ۱۷ سالمه(بچه ها اینجا مثلا سونگمینم کم سنه)
و دوره دوم دبیرستانم
قبل از اینکه برم پایین روتین روزانمو انجام دادم و رفتم پایین توی آشپزخونه پیش مامانم و سلام
کردم و سریع صبحونمو خوردم و رفتم توی اتاقم تا حاضر شم
یونیفرم مدرسم قشنگ بود(عکسشو میزارم)خدا کنه معلم خوبی هم داشته باشم
خلاصه حاضر شدم رفتم پایین از مامانم خدافظی کردم و کفش هامو پوشیدم
وقتی رسیدم مدرسه فضای سبز قشنگی داشت
پایان ویو ا.ت:
ویو راوی:دختر داستان ما رسید به مدرسه و رفت داخل مدرسه فضای تنگ و نفس گیر مدرسه که حالا با دانش آموز های شر و شیطون پر شده بود واقعا روی مخ دختر بود تا اینکه داشت رد میشد یکی پاش رو میزاره جلوی دخترک و دختر داشت میافتاد که یکی گرفتش
پایان ویو راوی:
(بچه ها علامت های فرد های ناشناس که نمیخواد بدونین ؟ هستش اوکی)
؟ :هی پسرا اون دختره چقدر خوشگله بیان یه کرمی بهش بریزیم
دوستای اون پسر:هوم خوبه
ا.ت:داشتم رد میشدم که یهو انگار داشتم میفتادم که یکی منو گرفت
سونگمین:هی حالت خوبه دختر خوبی چیزیت نشد
(نکته:اینجا سونگمین چون با اون پسره دشمن بود به ا.ت کمک میکنه)
وقتی سرمو آوردم بالا دیدم یه پسره منو گرفته که نیوفتم منم سریع خودمو جم و جور کردم و رفتم پیش اون پسر عوضی ای که منو هل داد
ا.ت:هوی توی عوضی
؟ :با من بودی خانوم کوچولو(با حالت تمسخر)
ا.ت:آره با توی گاومیش بگو چرا اینکارو کردی هااا چرا لال شدی
؟ :اولا با درست صحبت کن دومن من لال نیستم سومن برو گمشو
ا.ت: هه واقعا شما پسرا که انقد عوضیین رو درک نمیکنم
داشتم میرفتم که یهو یه چیزی گفت
؟ : نگران نباش منم دخترا رو درک نمیکنم که چرا انقد لوسن(دلم میخواد این مرتیکه جرررر بدم🔪)
چون حرکات رزمی بلد بودم برگشتم و یه مشت زدم توی شکمش (آخیش راحت شدیما)
راستش خیلی خوب بود حس خوبی میداد و برام جالب بود که الان من یه قلدر مدرسه رو زدم ، همه داشتن مارو نگاه میکردن که دستم توسط کسی کشیده شد
ویو سونگمین :
وقتی اون دختر رو گرفتم بعد سریع خودشو جم و جور کرد و رفت پیش اون پسره و نمیدونم داشتن چی میگفتن که یهو دختره یه مشت زد توی شکم اون عوضی راستش خوب بود ولی یهو به خودم اومدم که الانه که مدیر برسه پس سریع دست دختره رو گرفتم و از اونجا بردمش
وقتی رسیدیم کلاس........
ا.د:بقیش باشه برای بعد چون چیزی به ذهنم نمیرسه و لایک یادتون نره کیوتام ✨
پارت ۱
وقتی:قلدر مدرسه بود و با مسخره بازی هات عاشقت میشه
ویو ا.ت:ی روز خسته کننده ی دیگه وای امروز اولین روزی بود که میرم دبیرستان اوه سلام یادم رفت خودمو معرفی کنم
من لی ا.ت هستم و ۱۷ سالمه(بچه ها اینجا مثلا سونگمینم کم سنه)
و دوره دوم دبیرستانم
قبل از اینکه برم پایین روتین روزانمو انجام دادم و رفتم پایین توی آشپزخونه پیش مامانم و سلام
کردم و سریع صبحونمو خوردم و رفتم توی اتاقم تا حاضر شم
یونیفرم مدرسم قشنگ بود(عکسشو میزارم)خدا کنه معلم خوبی هم داشته باشم
خلاصه حاضر شدم رفتم پایین از مامانم خدافظی کردم و کفش هامو پوشیدم
وقتی رسیدم مدرسه فضای سبز قشنگی داشت
پایان ویو ا.ت:
ویو راوی:دختر داستان ما رسید به مدرسه و رفت داخل مدرسه فضای تنگ و نفس گیر مدرسه که حالا با دانش آموز های شر و شیطون پر شده بود واقعا روی مخ دختر بود تا اینکه داشت رد میشد یکی پاش رو میزاره جلوی دخترک و دختر داشت میافتاد که یکی گرفتش
پایان ویو راوی:
(بچه ها علامت های فرد های ناشناس که نمیخواد بدونین ؟ هستش اوکی)
؟ :هی پسرا اون دختره چقدر خوشگله بیان یه کرمی بهش بریزیم
دوستای اون پسر:هوم خوبه
ا.ت:داشتم رد میشدم که یهو انگار داشتم میفتادم که یکی منو گرفت
سونگمین:هی حالت خوبه دختر خوبی چیزیت نشد
(نکته:اینجا سونگمین چون با اون پسره دشمن بود به ا.ت کمک میکنه)
وقتی سرمو آوردم بالا دیدم یه پسره منو گرفته که نیوفتم منم سریع خودمو جم و جور کردم و رفتم پیش اون پسر عوضی ای که منو هل داد
ا.ت:هوی توی عوضی
؟ :با من بودی خانوم کوچولو(با حالت تمسخر)
ا.ت:آره با توی گاومیش بگو چرا اینکارو کردی هااا چرا لال شدی
؟ :اولا با درست صحبت کن دومن من لال نیستم سومن برو گمشو
ا.ت: هه واقعا شما پسرا که انقد عوضیین رو درک نمیکنم
داشتم میرفتم که یهو یه چیزی گفت
؟ : نگران نباش منم دخترا رو درک نمیکنم که چرا انقد لوسن(دلم میخواد این مرتیکه جرررر بدم🔪)
چون حرکات رزمی بلد بودم برگشتم و یه مشت زدم توی شکمش (آخیش راحت شدیما)
راستش خیلی خوب بود حس خوبی میداد و برام جالب بود که الان من یه قلدر مدرسه رو زدم ، همه داشتن مارو نگاه میکردن که دستم توسط کسی کشیده شد
ویو سونگمین :
وقتی اون دختر رو گرفتم بعد سریع خودشو جم و جور کرد و رفت پیش اون پسره و نمیدونم داشتن چی میگفتن که یهو دختره یه مشت زد توی شکم اون عوضی راستش خوب بود ولی یهو به خودم اومدم که الانه که مدیر برسه پس سریع دست دختره رو گرفتم و از اونجا بردمش
وقتی رسیدیم کلاس........
ا.د:بقیش باشه برای بعد چون چیزی به ذهنم نمیرسه و لایک یادتون نره کیوتام ✨
۳.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.