فرشته ی زیبایی های من (پارت ۶)
از زبان جونگکوک
حس عجیبی داشتم هر وقت اون دخترو میدیدم لبخند کوچیکی میومد رو لبام ولی پنهانش میکردم یعنی من بعد این همه سال.. عاشق شدم؟؟ هه.. امکان نداره
*فلش بک به ۱۲ شب*
صدایی نمیشنیدم خونه خیلی ساکت بود معمولا پر بود از سر و صدای شکایت همون ا/ت رفتم بیرون و در اتاقشو زدم وارد شدم و دیدم خیلی اروم خوابش برده تصمیم گرفتم برم پیشش
اروم جوری که بیدار نشه موهاشو نوازش میکردم و به صورتش خیره بودم..
از زبان ا/ت
صدای در شنیدم ولی خودمو زدم به خواب تا ببینم چه کارایی میخوان با من بکنن همینجوری منتظر بودم که حس کردم یکی داره موهامو نوازش میکنه نمیتونستم چشمامو باز کنم واسه همین سکوت کردم تا شاید بگه چه نقشه ای واسم داره
& چرا نسبت بهت حس عجیبی دارم.. نمیتونم باور کنم من خیلی بی رحم بودم ولی وقتی اومدی به طرز عجیبی اروم شدم..
یهو دستش وایساد و حس کردم کل صورتش جلوی صورتمه جوری که نفساش بهم برخورد میکرد این چرا اینجوری...چشهه؟؟
از زبان جونگکوک
دست خودم نبود و یهو بوسیدمش خودمم تعجب کردم ولی لبخند پررنگی اومد رو لبام
&احساس میکنم باید مال من باشی..
_*تو ذهنش* وایسا ببینم الان چی گفتتت؟؟
از زبان راوی
پلکای ا/ت میلرزیدن و کوک فهمید که بیداره ولی خودشو زد به اون راه و به حرف زدنش ادامه داد تا ا/ت متوجه عشق کوک بشه اما تا همین الانشم فهمیده بود
این عشق یک طرفس و ا/ت حاضره هرکاری بکنه تا از اون عمارت خارج بشه
(خب اول از همه سلام زیباهایم ببخشید بابت خمار شدنتون واسه این پارت
خب همونطور که میدونین نوبت دوم مدرسه شروع شده و همه سرشون شلوغه منم همینطور ولی سعی میکنم بتونم براتون بزارم )
حس عجیبی داشتم هر وقت اون دخترو میدیدم لبخند کوچیکی میومد رو لبام ولی پنهانش میکردم یعنی من بعد این همه سال.. عاشق شدم؟؟ هه.. امکان نداره
*فلش بک به ۱۲ شب*
صدایی نمیشنیدم خونه خیلی ساکت بود معمولا پر بود از سر و صدای شکایت همون ا/ت رفتم بیرون و در اتاقشو زدم وارد شدم و دیدم خیلی اروم خوابش برده تصمیم گرفتم برم پیشش
اروم جوری که بیدار نشه موهاشو نوازش میکردم و به صورتش خیره بودم..
از زبان ا/ت
صدای در شنیدم ولی خودمو زدم به خواب تا ببینم چه کارایی میخوان با من بکنن همینجوری منتظر بودم که حس کردم یکی داره موهامو نوازش میکنه نمیتونستم چشمامو باز کنم واسه همین سکوت کردم تا شاید بگه چه نقشه ای واسم داره
& چرا نسبت بهت حس عجیبی دارم.. نمیتونم باور کنم من خیلی بی رحم بودم ولی وقتی اومدی به طرز عجیبی اروم شدم..
یهو دستش وایساد و حس کردم کل صورتش جلوی صورتمه جوری که نفساش بهم برخورد میکرد این چرا اینجوری...چشهه؟؟
از زبان جونگکوک
دست خودم نبود و یهو بوسیدمش خودمم تعجب کردم ولی لبخند پررنگی اومد رو لبام
&احساس میکنم باید مال من باشی..
_*تو ذهنش* وایسا ببینم الان چی گفتتت؟؟
از زبان راوی
پلکای ا/ت میلرزیدن و کوک فهمید که بیداره ولی خودشو زد به اون راه و به حرف زدنش ادامه داد تا ا/ت متوجه عشق کوک بشه اما تا همین الانشم فهمیده بود
این عشق یک طرفس و ا/ت حاضره هرکاری بکنه تا از اون عمارت خارج بشه
(خب اول از همه سلام زیباهایم ببخشید بابت خمار شدنتون واسه این پارت
خب همونطور که میدونین نوبت دوم مدرسه شروع شده و همه سرشون شلوغه منم همینطور ولی سعی میکنم بتونم براتون بزارم )
۳.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.