فرشته ی زیبایی های من (پارت ۵)
فرشته ی زیبایی های من (پارت ۵)
از زبان ا/ت
من رسما با یه مافیا در ارتباطم و میدونم منو بخاطر این اوده که یا منو بکشه یا بفروشه باید سریع از اینجا فرار کنم در دسشوییو باز کردم بدون اینکه اونا بفهمن رفتم سمت راه روی خروجی داشتم نگاه دوروبر میکردم که نکنه کسی بیاد ادامه دادم که یهو با یکی که مثل برج بلند و اهنی بود مواجه شدم و بلهه کسی نبود جز جونگکوک
&جایی تشریف میبردین خانم پارک؟.. *سرد*
_ شوخیت گرفته؟؟ معلومه که اره کی دلش میخواد پیش یه مافیای دیوونه باشه؟؟؟ روانی!
&*یهو چونمو محکم گرفت و صورتشو نزدیک صورتم کرد* کوچولو؟ حرفات تموم شد برو تو اتاق شانس اوردی خانوادم رفتن وگرنه بیشتر ازینا ازم میترسیدی ...*پوزخند*
محکم چونمو ول کرد و رفت تو اتاق خودش اتاقش کنار اتاق من بود تصمیم گرفتم از اونجا فرار کنم در پنجره رو باز کردم ارتفاعش زیاد بود ولی حداقل ازینجا نجات پیدا میکردم اروم از لبه ی پنجره خودمو اویزون کردم که یهویی دستم لیز خورد و افتادم رو زمین و جیغ بلندی کشیدم وای گند زدم پاهام خیلی درد میکرد و توان راه رفتنم نداشتم از شدت دردش گریم گرفت
_اخخخخ پامم...
از زبان جونگکوک
جیغ بلندی از تو حیاط شنیدم سریع رفتم تا ببینم چی شده و با جسم کوچیکه همون دختره ا/ت روبه رو شدم رفتم سمتش
& دیوونه ای؟ فکر فرار به سرت خورده اونم از اون ارتفاع؟؟ خیلی خنگی
_میشه به جای این حرفا کمکم کنی؟؟؟! اخخخ..
&تقصیر خودته من چرا کمکت کنم؟
(بقیه ی پارت تو کامنتاس هنوز تموم نشده)
از زبان ا/ت
من رسما با یه مافیا در ارتباطم و میدونم منو بخاطر این اوده که یا منو بکشه یا بفروشه باید سریع از اینجا فرار کنم در دسشوییو باز کردم بدون اینکه اونا بفهمن رفتم سمت راه روی خروجی داشتم نگاه دوروبر میکردم که نکنه کسی بیاد ادامه دادم که یهو با یکی که مثل برج بلند و اهنی بود مواجه شدم و بلهه کسی نبود جز جونگکوک
&جایی تشریف میبردین خانم پارک؟.. *سرد*
_ شوخیت گرفته؟؟ معلومه که اره کی دلش میخواد پیش یه مافیای دیوونه باشه؟؟؟ روانی!
&*یهو چونمو محکم گرفت و صورتشو نزدیک صورتم کرد* کوچولو؟ حرفات تموم شد برو تو اتاق شانس اوردی خانوادم رفتن وگرنه بیشتر ازینا ازم میترسیدی ...*پوزخند*
محکم چونمو ول کرد و رفت تو اتاق خودش اتاقش کنار اتاق من بود تصمیم گرفتم از اونجا فرار کنم در پنجره رو باز کردم ارتفاعش زیاد بود ولی حداقل ازینجا نجات پیدا میکردم اروم از لبه ی پنجره خودمو اویزون کردم که یهویی دستم لیز خورد و افتادم رو زمین و جیغ بلندی کشیدم وای گند زدم پاهام خیلی درد میکرد و توان راه رفتنم نداشتم از شدت دردش گریم گرفت
_اخخخخ پامم...
از زبان جونگکوک
جیغ بلندی از تو حیاط شنیدم سریع رفتم تا ببینم چی شده و با جسم کوچیکه همون دختره ا/ت روبه رو شدم رفتم سمتش
& دیوونه ای؟ فکر فرار به سرت خورده اونم از اون ارتفاع؟؟ خیلی خنگی
_میشه به جای این حرفا کمکم کنی؟؟؟! اخخخ..
&تقصیر خودته من چرا کمکت کنم؟
(بقیه ی پارت تو کامنتاس هنوز تموم نشده)
۴.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.