p:18 بلکتن
لیسا: پس خودت رو بهش ثابت کن
رزی: ولی فکر نمیکنم ببخشیم
لیسا: بخشیدن فقط مشکلات میاره باید درک کنه که مشکل حل بشه
دیگه سکوت کردیم، و این سکوت لالایی شد برای ما، به خواب عمیقی فرو رفتیم
پرش زمانی
ساعت am3:45 به وقت تایلند
لیسا: وای احساس میکنم پام از بدنم جدا شده بو گند میدم خیس عرقم
جین: چه غر میزنی
لیسا: یا اوپا دو ساعت بی وقفه فقط میخونم میرقصم این همه تمرین کردیم یه تیتابم بهمون ندادن
میچا: دو ساعت چیه قشت پنج ساعت ما اونجا اسیریم
یونگی: اولین تور کنسرت بلکتن بعد از یک قرن، آرزوی خیلیا بوده
هوسوک: و فردا پایه ماجراست باید بهترین باشیم
نامجون: فکنم اینجاست
ون وایساد پیاده شدیم، همه خسته از تمرین یکی یکی از ون پیاده شدیم و وارد رستوران تایلندی روبه رو شدیم مشتریان اونجا طرفدار از آب در اومدن با خستگی که داشتیم سعی میکردیم لبخند بزنیم بادیگاردای که از قبل هماهنگ شده بودن جلوی طرفدارارو میگرفتن که نیان جلو تر با بدبختی لبخند رفتیم سمت قسمت vip با هزار نوع بدبختی و نگاهی خیره رومون حرفای راجبمون، میان وعده از گلومون پایین رفت جین جاسپینگ[همون چوب چینیای خودمون] هاشو انداخت تو ضرف غذا
جین: اصلا نمیتونم غذا بخورم پاشین بریم
همه باهم بلند شدیم ولی جین تشسته بود و با تعجب نگاهمون کرد
هوسوک: هیونگ حساب کن
جیمین: عا من یه نوشیدنی اضافی با مخلفات سفارش دادم اونم حساب کن
جین: عوضیا
جنی دستش رو حالت خداحافظی تکون داد گفت
جنی: بای بای
همه به سمت پیاده رو رفتیم و یکی یکی سوار ون شدیم
میچا: احساس میکنم داره نفرینمون میکنه
لیسا: حتما تا جد هفتممون هم فوحش خوردیم
مشغول حرف بودیم که با جیغ ایو ساکت شدیم
ایو: جیییییییییغ
همه با حالت سوالی نگاهش کردیم یه ده دقیقه سکوت کردیم کسی جرات حرف زدن نداشت که جیسو سکوت رو شکست و گفت
جیسو: دوستان هیچی نشده قهوه دستش ریخت رو پاش، اونی قهوه اون قدر هام داغ نبود
میچا: نگفتم داره فوشمون میده، یونگی اوپا، جنی اونی مراقب خود باشید که اصل کاری شما بودین
جنی: چرا احساس میکنم جام خیس شد
جیمین: اره منم احساس میکنم بو های میاد
کوک: خیس کردی خودتو
لیسا: نه نه اون احساس ترس کردی که فکر میکنی خیس کردی در واقعه هیچی نیست
جنی با نگاه غرور نگاهشون میکرد، که نامجون داد زد
نامجون: وای وای وای
همه نگاهش کردیم که گفت
نامجون: هم اکنون هشدار ریزش سقف هست هرچه سریع تر جون خودتون رو نجات بدین
همه پقی زدن زیر خنده، یه دفعه جین وارد ون شد و رفت سر جاش نشست روشو کرد سمت پنجره بی توجه به ما
ایو: جینیا واقعا نمی بخشیدن حقم نبود نفرینم کنی
جین که وضعیت ایو رو دید به ماجرا پی برد زد زیر خنده
(پارت بعدی یکم دیگه)
رزی: ولی فکر نمیکنم ببخشیم
لیسا: بخشیدن فقط مشکلات میاره باید درک کنه که مشکل حل بشه
دیگه سکوت کردیم، و این سکوت لالایی شد برای ما، به خواب عمیقی فرو رفتیم
پرش زمانی
ساعت am3:45 به وقت تایلند
لیسا: وای احساس میکنم پام از بدنم جدا شده بو گند میدم خیس عرقم
جین: چه غر میزنی
لیسا: یا اوپا دو ساعت بی وقفه فقط میخونم میرقصم این همه تمرین کردیم یه تیتابم بهمون ندادن
میچا: دو ساعت چیه قشت پنج ساعت ما اونجا اسیریم
یونگی: اولین تور کنسرت بلکتن بعد از یک قرن، آرزوی خیلیا بوده
هوسوک: و فردا پایه ماجراست باید بهترین باشیم
نامجون: فکنم اینجاست
ون وایساد پیاده شدیم، همه خسته از تمرین یکی یکی از ون پیاده شدیم و وارد رستوران تایلندی روبه رو شدیم مشتریان اونجا طرفدار از آب در اومدن با خستگی که داشتیم سعی میکردیم لبخند بزنیم بادیگاردای که از قبل هماهنگ شده بودن جلوی طرفدارارو میگرفتن که نیان جلو تر با بدبختی لبخند رفتیم سمت قسمت vip با هزار نوع بدبختی و نگاهی خیره رومون حرفای راجبمون، میان وعده از گلومون پایین رفت جین جاسپینگ[همون چوب چینیای خودمون] هاشو انداخت تو ضرف غذا
جین: اصلا نمیتونم غذا بخورم پاشین بریم
همه باهم بلند شدیم ولی جین تشسته بود و با تعجب نگاهمون کرد
هوسوک: هیونگ حساب کن
جیمین: عا من یه نوشیدنی اضافی با مخلفات سفارش دادم اونم حساب کن
جین: عوضیا
جنی دستش رو حالت خداحافظی تکون داد گفت
جنی: بای بای
همه به سمت پیاده رو رفتیم و یکی یکی سوار ون شدیم
میچا: احساس میکنم داره نفرینمون میکنه
لیسا: حتما تا جد هفتممون هم فوحش خوردیم
مشغول حرف بودیم که با جیغ ایو ساکت شدیم
ایو: جیییییییییغ
همه با حالت سوالی نگاهش کردیم یه ده دقیقه سکوت کردیم کسی جرات حرف زدن نداشت که جیسو سکوت رو شکست و گفت
جیسو: دوستان هیچی نشده قهوه دستش ریخت رو پاش، اونی قهوه اون قدر هام داغ نبود
میچا: نگفتم داره فوشمون میده، یونگی اوپا، جنی اونی مراقب خود باشید که اصل کاری شما بودین
جنی: چرا احساس میکنم جام خیس شد
جیمین: اره منم احساس میکنم بو های میاد
کوک: خیس کردی خودتو
لیسا: نه نه اون احساس ترس کردی که فکر میکنی خیس کردی در واقعه هیچی نیست
جنی با نگاه غرور نگاهشون میکرد، که نامجون داد زد
نامجون: وای وای وای
همه نگاهش کردیم که گفت
نامجون: هم اکنون هشدار ریزش سقف هست هرچه سریع تر جون خودتون رو نجات بدین
همه پقی زدن زیر خنده، یه دفعه جین وارد ون شد و رفت سر جاش نشست روشو کرد سمت پنجره بی توجه به ما
ایو: جینیا واقعا نمی بخشیدن حقم نبود نفرینم کنی
جین که وضعیت ایو رو دید به ماجرا پی برد زد زیر خنده
(پارت بعدی یکم دیگه)
۲.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.