p13
p13
ویو رایا
تا رفتم تو کلاس سوآ پرید بغلم
سوآ : دلم واست تنگ شده بوددددد
متقابلاً بغلش کردم
رایا : منم همینطورررر
و رفتم سر جام نشستم ، داشتم با سوآ حرف میزدم که یهو....
سوجون یه بطری آب پرتقال گذاشت روی میزم
سوجون : بفرما ، دوسش داری نه؟
رایا : هن؟....
کل کلاس : اوووووو
رایا تو ذهنش : ش.ت یادم اومد....نوموخام
سوآ : بگو ببینم......چه خبره؟.....
رایا : بعداً واست توضیح میدم.....و کَلَشو کوبید رو میز....
_بعد از کلاس
سوآ : خب بگو ببینم چی شده؟
رایا ماجرا رو تعریف کرد
سوآ : وای دختر بدبخت شدی که
رایا : انقد بدم میاد یکی مث پنگوئن دنبالم راه بیوفته
سوآ : میدونی این پنگوئنی که میگی هان سوجونه دیگه نه؟
رایا : خب به انگشت شصت پام
رسیدیم غذاخوری....ایوللل ناهار امروز ناگت مرغه با ذوق رفتم برداشتم و نشستم سر جام داشتم مث گاو میل..چیز....میخوردم که یهو یه سینی پر از ناگت مرغ کوبونده شد رو میزم
دیدم هان سوجونه یهو نشست کنارم و با دست به رفیقاش اشاره کرد و ۵ تا از همین سینی هارو آوردن گذاشتن رو میزم با ۴ لیتر آب پرتقال
رایا : یااااا چه گوهری می افشانی؟؟؟؟
سوجون : یادت رفته ؟ من بهت بدهکارم . حالا هم بخور
رایا : چی چیو بدهکاری؟ گاو که نیستم داداش
سوجون با یه قیافه اعصاب خورد کن ژاذاب : عااا ببخشید ناراحت شدی؟ آه بچه ها بیاین از رو میزش جمعشون کنین . دیگه تکرار نمیشه
رایا : د بگیرم بزنمت دیگه....
سوجون همینطوری کنارم نشسته بود
رایا : .....نمی خوای یه تکونی به....چیز......به خودت بدی؟😐
سوجون : نچ اومدم با تو غذا بخورم دیگه
با چاپستیک یدونه ناگت برداشت
سوجون : بگو عااا
تا اومدم یه چیزی بگم ناگت هارو فرو کرد تو دهنم
رایا با دهن پر : چته بابا روانی؟؟؟؟؟
سوهو تو ذهنش : چرا انقد اذیتش میکنه؟
سوهو : یا هان سوجونننننن
و اومد سمت سوجون و یقشو گرفت و همینجور تو ت.خم چشاش نیگا کرد
رایا : ام....الو؟
رایا که دیگه اون روی ص.گیش بالا اومده بود بلند شد و داد زد : یاااااااا خ.فه شین دیگههههه برین بت.مرگین سر جاهاتونننن اعصاب مصاب درس حسابی نزاشتین واسه آدم
_بعد از مدرسه
ویو رایا
آه یادم اومد ، امروز قول دادم برم واسه گو وون لوازم آرایش بگیرم.... فردا تو مدرسه اجرای آواز داره ، میخواد آرایشش کنم...
یهو سوجون اومد طرفم
رایا : دیگه چ مر.گته؟
سوجون : گو وون گفته بود امروز میخوای بری واسش خرید کنی گفت منم همراهت بیام
رایا : اونوقت برا چی؟
سوجون : چمیدونم خودش گفت . بعدش اگه بفهمه باهات نیومدم مورد عنایت الهی قرارم میده.....
رایا : ایششش من موتورمو نیاوردم صبح خواهرم منو رسوند
با موتور تو بریم؟
سوجون : اوکی بپر بالا
یه کلاه کاسکت بهم داد و سوار شدم
سوجون : محکم بچسب
رایا هم که کرمش فعال شده بود محکم کمر سوجونو گرفت
ویو رایا
تا رفتم تو کلاس سوآ پرید بغلم
سوآ : دلم واست تنگ شده بوددددد
متقابلاً بغلش کردم
رایا : منم همینطورررر
و رفتم سر جام نشستم ، داشتم با سوآ حرف میزدم که یهو....
سوجون یه بطری آب پرتقال گذاشت روی میزم
سوجون : بفرما ، دوسش داری نه؟
رایا : هن؟....
کل کلاس : اوووووو
رایا تو ذهنش : ش.ت یادم اومد....نوموخام
سوآ : بگو ببینم......چه خبره؟.....
رایا : بعداً واست توضیح میدم.....و کَلَشو کوبید رو میز....
_بعد از کلاس
سوآ : خب بگو ببینم چی شده؟
رایا ماجرا رو تعریف کرد
سوآ : وای دختر بدبخت شدی که
رایا : انقد بدم میاد یکی مث پنگوئن دنبالم راه بیوفته
سوآ : میدونی این پنگوئنی که میگی هان سوجونه دیگه نه؟
رایا : خب به انگشت شصت پام
رسیدیم غذاخوری....ایوللل ناهار امروز ناگت مرغه با ذوق رفتم برداشتم و نشستم سر جام داشتم مث گاو میل..چیز....میخوردم که یهو یه سینی پر از ناگت مرغ کوبونده شد رو میزم
دیدم هان سوجونه یهو نشست کنارم و با دست به رفیقاش اشاره کرد و ۵ تا از همین سینی هارو آوردن گذاشتن رو میزم با ۴ لیتر آب پرتقال
رایا : یااااا چه گوهری می افشانی؟؟؟؟
سوجون : یادت رفته ؟ من بهت بدهکارم . حالا هم بخور
رایا : چی چیو بدهکاری؟ گاو که نیستم داداش
سوجون با یه قیافه اعصاب خورد کن ژاذاب : عااا ببخشید ناراحت شدی؟ آه بچه ها بیاین از رو میزش جمعشون کنین . دیگه تکرار نمیشه
رایا : د بگیرم بزنمت دیگه....
سوجون همینطوری کنارم نشسته بود
رایا : .....نمی خوای یه تکونی به....چیز......به خودت بدی؟😐
سوجون : نچ اومدم با تو غذا بخورم دیگه
با چاپستیک یدونه ناگت برداشت
سوجون : بگو عااا
تا اومدم یه چیزی بگم ناگت هارو فرو کرد تو دهنم
رایا با دهن پر : چته بابا روانی؟؟؟؟؟
سوهو تو ذهنش : چرا انقد اذیتش میکنه؟
سوهو : یا هان سوجونننننن
و اومد سمت سوجون و یقشو گرفت و همینجور تو ت.خم چشاش نیگا کرد
رایا : ام....الو؟
رایا که دیگه اون روی ص.گیش بالا اومده بود بلند شد و داد زد : یاااااااا خ.فه شین دیگههههه برین بت.مرگین سر جاهاتونننن اعصاب مصاب درس حسابی نزاشتین واسه آدم
_بعد از مدرسه
ویو رایا
آه یادم اومد ، امروز قول دادم برم واسه گو وون لوازم آرایش بگیرم.... فردا تو مدرسه اجرای آواز داره ، میخواد آرایشش کنم...
یهو سوجون اومد طرفم
رایا : دیگه چ مر.گته؟
سوجون : گو وون گفته بود امروز میخوای بری واسش خرید کنی گفت منم همراهت بیام
رایا : اونوقت برا چی؟
سوجون : چمیدونم خودش گفت . بعدش اگه بفهمه باهات نیومدم مورد عنایت الهی قرارم میده.....
رایا : ایششش من موتورمو نیاوردم صبح خواهرم منو رسوند
با موتور تو بریم؟
سوجون : اوکی بپر بالا
یه کلاه کاسکت بهم داد و سوار شدم
سوجون : محکم بچسب
رایا هم که کرمش فعال شده بود محکم کمر سوجونو گرفت
۳.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.