عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_چهارم
P⁶⁴
دیدم دورش پر شیشه خوردس دستش پر خونه
ا/ت: کوکککککککککککککککک، پاشو تروخدا
تهیونگ: کوکککک چرا اخهههههههههه
ا/ت: تروخدا برای ترک کردن من خیلی زوده تروخدا بیدار شو
تهیونگ: ا/ت همین جوری نگاش نکن برو وسایل بیار دستشو پانسمان کنیم بدو
ا/ت: باشه
تهیونگ: بیاااااارررررررر
ا/ت: اوردم بیا بگیر
تهیونگ: مرسی
ویو تهیونگ
ا/ت وسایلو اورد و دست کوک و پانسمان کردیم ولی بیدار نشد
ا/ت: کوکککک پاشو یعنی انقدر زود از من خسته شدی؟(با گریه)
تهیونگ: پاشو دیگه حیف مارو تنها بزاری ما بدون تو زنده نمیمونیم
ویو ا/ت
همینطوری منو تهیونگ منتظر بودیم کوک بیدار بشه ولی نشد
*یک هفته بعد*
تهیونگ: ا/ت هنوز بیدار نشده
ا/ت: کوکی جونم، نمیخوای بیدار بشی، دلت نمیخواد به فاکم بدی، بیدار شو دیگه
چقدر میخوابی (با بغض،زیر چشماش هم کبود)
ویو سوهی
رفتم خونه ی جونگکوک ببینم چیکار میکنی دیدم روی تخت دراز کشیده ا/ت و
تهیونگ هم پیشش بود دستش هم خونی بود
+: اهای با شوهرم چیکار کردین چرا دستاش خونی
ا/ت: این این یک هفته پیش با شیشه به خودش صدمه زد
و الان یک هفتس بیدار نشده
+: وای نه نکنه.........
ا/ت: هیششششش خفه شو و گمشو برو بیرون
+: نمیخوام میخوام پیش کوکیم باشم
ا/ت: برووووووو
+: نمیرممممممم
ا/ت: یادت رفت چی بهت گفته بودم؟
+: او، باشه الان میرم
کوک: ا..... ا...... ا/ت، کجایی، چرا ترکم کردی
ا/ت: ها چی میگی(فهمید داره خواب میبینه کوک)
تهیونگ: ببین تب نداره
ا/ت: نه زیاد
کوک: دلم برات یذره شده، به خواطر تو حاضرم دنیارو به اتیش بکشم
ا/ت: منم همینطور:))) عشقم، پا نمیشی؟
کوک:(بلخره بعد یک هفته پا شد) ا/تتتتتتت کجا بودی؟دلم برات تنگ شده بود(بقلش میکنه)
ا/ت: منم همینطوری ولی هنوز ازت کینه دارم
تهیونگ: کوکییییییییی بلخره خدایااااا مرسی، چرا یک هفته خوابید بودی
دق کردیم دیگه از این کارا نکن
کوک: ا/ت ازت خواهش میکنم سوهی رو فراموش کن لطفا و بیا مثل قبل زندگی کنیم
ا/ت: باشه ولی..... دستات.....
کوک: چیزی نیست یه زخم سادست(آستینشو کشید پایین که ا/ت نبینه و ناحت نشه)
ا/ت: این یه زخم بزرگ بزار من میتونم درستش کنم
کوک: نه دست نزن میسوزه
ا/ت: باشه هرجور راحتی
تهیونگ: کوک؟!
کوک: بل
تهیونگ: اون دختر رو ول کردی
کوک: اره خیلی وقت
تهیونگ: گود
کوک: ا/ت بریم دوتایی قدم بزنیم دلم برای قدم زدن با تو تنگ شده بود
ا/ت: باشه بریم
تهیونگ: عه پس من چیییییی
کوک: تو هیچی😉🤣
تهیونگ: من بمونم تو خونه؟
کوک: اره
تهیونگ: آه باشه
ویو ا/ت
رفتم توی اتاق تا............
#فصل_چهارم
P⁶⁴
دیدم دورش پر شیشه خوردس دستش پر خونه
ا/ت: کوکککککککککککککککک، پاشو تروخدا
تهیونگ: کوکککک چرا اخهههههههههه
ا/ت: تروخدا برای ترک کردن من خیلی زوده تروخدا بیدار شو
تهیونگ: ا/ت همین جوری نگاش نکن برو وسایل بیار دستشو پانسمان کنیم بدو
ا/ت: باشه
تهیونگ: بیاااااارررررررر
ا/ت: اوردم بیا بگیر
تهیونگ: مرسی
ویو تهیونگ
ا/ت وسایلو اورد و دست کوک و پانسمان کردیم ولی بیدار نشد
ا/ت: کوکککک پاشو یعنی انقدر زود از من خسته شدی؟(با گریه)
تهیونگ: پاشو دیگه حیف مارو تنها بزاری ما بدون تو زنده نمیمونیم
ویو ا/ت
همینطوری منو تهیونگ منتظر بودیم کوک بیدار بشه ولی نشد
*یک هفته بعد*
تهیونگ: ا/ت هنوز بیدار نشده
ا/ت: کوکی جونم، نمیخوای بیدار بشی، دلت نمیخواد به فاکم بدی، بیدار شو دیگه
چقدر میخوابی (با بغض،زیر چشماش هم کبود)
ویو سوهی
رفتم خونه ی جونگکوک ببینم چیکار میکنی دیدم روی تخت دراز کشیده ا/ت و
تهیونگ هم پیشش بود دستش هم خونی بود
+: اهای با شوهرم چیکار کردین چرا دستاش خونی
ا/ت: این این یک هفته پیش با شیشه به خودش صدمه زد
و الان یک هفتس بیدار نشده
+: وای نه نکنه.........
ا/ت: هیششششش خفه شو و گمشو برو بیرون
+: نمیخوام میخوام پیش کوکیم باشم
ا/ت: برووووووو
+: نمیرممممممم
ا/ت: یادت رفت چی بهت گفته بودم؟
+: او، باشه الان میرم
کوک: ا..... ا...... ا/ت، کجایی، چرا ترکم کردی
ا/ت: ها چی میگی(فهمید داره خواب میبینه کوک)
تهیونگ: ببین تب نداره
ا/ت: نه زیاد
کوک: دلم برات یذره شده، به خواطر تو حاضرم دنیارو به اتیش بکشم
ا/ت: منم همینطور:))) عشقم، پا نمیشی؟
کوک:(بلخره بعد یک هفته پا شد) ا/تتتتتتت کجا بودی؟دلم برات تنگ شده بود(بقلش میکنه)
ا/ت: منم همینطوری ولی هنوز ازت کینه دارم
تهیونگ: کوکییییییییی بلخره خدایااااا مرسی، چرا یک هفته خوابید بودی
دق کردیم دیگه از این کارا نکن
کوک: ا/ت ازت خواهش میکنم سوهی رو فراموش کن لطفا و بیا مثل قبل زندگی کنیم
ا/ت: باشه ولی..... دستات.....
کوک: چیزی نیست یه زخم سادست(آستینشو کشید پایین که ا/ت نبینه و ناحت نشه)
ا/ت: این یه زخم بزرگ بزار من میتونم درستش کنم
کوک: نه دست نزن میسوزه
ا/ت: باشه هرجور راحتی
تهیونگ: کوک؟!
کوک: بل
تهیونگ: اون دختر رو ول کردی
کوک: اره خیلی وقت
تهیونگ: گود
کوک: ا/ت بریم دوتایی قدم بزنیم دلم برای قدم زدن با تو تنگ شده بود
ا/ت: باشه بریم
تهیونگ: عه پس من چیییییی
کوک: تو هیچی😉🤣
تهیونگ: من بمونم تو خونه؟
کوک: اره
تهیونگ: آه باشه
ویو ا/ت
رفتم توی اتاق تا............
۱۶.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.