love is a killer
love is a killer
p.³³
واقعاً که چطور تونستی بازیم بدی چطور هااااا
- ات ببین
: من بهت اعتماد کردم دوست داشتم ولی تو
- ات توضیح میدم
چیو میخای توضیح بدی هاااا( همه اینا رو با داد و گریه گفت)
ات ویو
( ار اونجا رفتم بیرون و همینطور بی صدا اشک میریختم که یهو دستم توسط کسی کشیده شد )
- ات
ولم کن دست از سرم بر دار
- ات بزار
مگه نمیشنوی چی میگم
- آخه ات
نویسنده ویو
( پسرک دست دخترک رو ول کرد دخترک همنطور گریه میکرد و میرفت آیا این پایان این رابطه بود ؟ آیا پسرک میتونست سابت کنه که اون طور که دخترک فکر میکنه نیست؟ دخترک همینطور گریه میکرد و توی خیابون ها میدویید که یهو به خودش اومد و دید که .....)
ات ویو
( همینطور میدوییدم بی مقصد فقط میدوییدم و گریه میکردم تا اینکه به خودم اومدم دیدم یه جایی ناشناسم یه تاکسی دیدم و دست تکون دادم ایستاد رفتم و نشستم و آدرس خونه نابی رو بهش دادم اونم رفت اونجا پیاده شدم و رفتم تو آپارتمان زنگ خونه نابی رو زدم و منتظر موندم که در باز شد ) ( علامت نابی ♡)
♡ ات این وقت شب اینجا چیکار میکنی
( رفت بغل نابی و شروع کرد به گریه کردن )
نابی هق ت.تهیونگ هق هق هق اون هق
♡ آروم باش اول آروم باش بعد حرف میزنیم
باش هق ( چرا وقتی میخونم خندم میگیره هق هق 😂🤣)
•یک ساعت بعد•
( کل ماجرا رو براش تعریف میکنه )
♡ اون عوضی کثافت ( خودتی 😶😶🌫️)
آروم باش
♡ اوک......خب میخوای چیکار کنی
نمیدونم میشه خونه تو بمونم
♡ این چه حرفیه
مرسیییی( نابی رو بغل کرد )
•فلش بک به فردا صبح•
ویو ات
( از خواب بیدارم شدم رفتم حموم کردم و رو کاناپه لم دادم چنددقیقه گذشت از همین الا دلم برای تهیونگ تنگ شده چرت تا دنیام رنگی میشه و باخره میخوام زندگی کنم همچی هراب میشه چرا نمیتوتم یه زندگی اروم داشته باشم اخه گناه من چیه چرا باید انقدر درد بکشم بعد نیم ساعت حوصلم سر رفت و رفتم تا نابی رو بیدار کنم رفتم تو اتاق نابی میخواستم بیدارش کنم که یه اس ام اس رو گوشیش دیدم نگاه کردم دیدم کهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
پارت بعد تو کامنتا
p.³³
واقعاً که چطور تونستی بازیم بدی چطور هااااا
- ات ببین
: من بهت اعتماد کردم دوست داشتم ولی تو
- ات توضیح میدم
چیو میخای توضیح بدی هاااا( همه اینا رو با داد و گریه گفت)
ات ویو
( ار اونجا رفتم بیرون و همینطور بی صدا اشک میریختم که یهو دستم توسط کسی کشیده شد )
- ات
ولم کن دست از سرم بر دار
- ات بزار
مگه نمیشنوی چی میگم
- آخه ات
نویسنده ویو
( پسرک دست دخترک رو ول کرد دخترک همنطور گریه میکرد و میرفت آیا این پایان این رابطه بود ؟ آیا پسرک میتونست سابت کنه که اون طور که دخترک فکر میکنه نیست؟ دخترک همینطور گریه میکرد و توی خیابون ها میدویید که یهو به خودش اومد و دید که .....)
ات ویو
( همینطور میدوییدم بی مقصد فقط میدوییدم و گریه میکردم تا اینکه به خودم اومدم دیدم یه جایی ناشناسم یه تاکسی دیدم و دست تکون دادم ایستاد رفتم و نشستم و آدرس خونه نابی رو بهش دادم اونم رفت اونجا پیاده شدم و رفتم تو آپارتمان زنگ خونه نابی رو زدم و منتظر موندم که در باز شد ) ( علامت نابی ♡)
♡ ات این وقت شب اینجا چیکار میکنی
( رفت بغل نابی و شروع کرد به گریه کردن )
نابی هق ت.تهیونگ هق هق هق اون هق
♡ آروم باش اول آروم باش بعد حرف میزنیم
باش هق ( چرا وقتی میخونم خندم میگیره هق هق 😂🤣)
•یک ساعت بعد•
( کل ماجرا رو براش تعریف میکنه )
♡ اون عوضی کثافت ( خودتی 😶😶🌫️)
آروم باش
♡ اوک......خب میخوای چیکار کنی
نمیدونم میشه خونه تو بمونم
♡ این چه حرفیه
مرسیییی( نابی رو بغل کرد )
•فلش بک به فردا صبح•
ویو ات
( از خواب بیدارم شدم رفتم حموم کردم و رو کاناپه لم دادم چنددقیقه گذشت از همین الا دلم برای تهیونگ تنگ شده چرت تا دنیام رنگی میشه و باخره میخوام زندگی کنم همچی هراب میشه چرا نمیتوتم یه زندگی اروم داشته باشم اخه گناه من چیه چرا باید انقدر درد بکشم بعد نیم ساعت حوصلم سر رفت و رفتم تا نابی رو بیدار کنم رفتم تو اتاق نابی میخواستم بیدارش کنم که یه اس ام اس رو گوشیش دیدم نگاه کردم دیدم کهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
پارت بعد تو کامنتا
۳.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.