in our love
in our love
P11
لوسیفر رفت و از یه گوشه اتاق بطری مشروب و گرفت و سر کشید و با حالت خمارش رفت و رو لبه تخت نشست.....منم کنارش وایساتاده بودم و به دعوای خودم و ایزابل فکر میکردم و اینکه قراره بعدش چه اتفاقی بیفته.....واقعا بد میشه اگه من باهاش دعوا بیفتم چون یک عالمه شایعه درست میکنه
پس تصمیم گرفتم برم از دلش در بیارم رفتم سمت بلوزم و پوشیدمش و خواستم برم که لوسیفر دستمو کشید که باعث شد روی پاهاش بیفتم و گفت
_بیب....بهت که گفتم باهات کار دارم
+اره گفتی ولی باید برم
_کجا
+باید برم از دلش در بیارم
_نیاز نیست مطمئن باش خودش این کارو میکنه
+از کجا میدونی
شونه هاشو بالا انداخت و گفت
_حالا
_الانم رو حرف ددی ت حرف نزن
محکم بغلش کردم که افتاد روی تخت و پوزخند ارومی زد و پیشونیم و بوسید...
(فردا صبح)
با برخورد نور خورشید به چشمام اونها رو ازم هم فاصله دادم و روی تخت جا به جا شدم.... اااا لوسیفر سر جاش نبود ینی داره چیکار میکنه؟الان کجائه؟
سریع از جام بلند شدم بدوبدو رفتم تو حال که دیدم وایستاده رفتم و محکم بغلش کردم...نزدیک بود بیوفته ولی نیفتاد که ایزابل اومد و گفت
-اممم ببین ثورا من معذرت میخوام زیاده روی کردم منو میبخشی؟
+ام.خب من میبخشمت ولی اونی که باید ببخشه یکی دیگه ست
-اها...لوسیفر تو منو میبخشی؟
لوسیفر یکی از ابروهاشو بالا انداخت و گفت
_اوکی
بعد اومد دستشو گذاشت رو شونم و بهم لبخند زد و گفت
_راستی فرشته کوچولو فردا تعطیلات تموم میشه از پس فردا باید بریم مدرسه یادت که نرفته
+واییی اصن یادم نبود
اروم زد تو سرم بعد خندید و گفت
_بیبی خنگ من
که منم محکم ارنجمو زدم تو ک.ی.ر.ش که از درد تو خودش جمع شد بعد پوزخند زد و در گوشم اروم گفت
_خب بیبی منتظر امشب باش میخوام فقط صدای ناله هاتو بشنوم
(ویو امشب)
P11
لوسیفر رفت و از یه گوشه اتاق بطری مشروب و گرفت و سر کشید و با حالت خمارش رفت و رو لبه تخت نشست.....منم کنارش وایساتاده بودم و به دعوای خودم و ایزابل فکر میکردم و اینکه قراره بعدش چه اتفاقی بیفته.....واقعا بد میشه اگه من باهاش دعوا بیفتم چون یک عالمه شایعه درست میکنه
پس تصمیم گرفتم برم از دلش در بیارم رفتم سمت بلوزم و پوشیدمش و خواستم برم که لوسیفر دستمو کشید که باعث شد روی پاهاش بیفتم و گفت
_بیب....بهت که گفتم باهات کار دارم
+اره گفتی ولی باید برم
_کجا
+باید برم از دلش در بیارم
_نیاز نیست مطمئن باش خودش این کارو میکنه
+از کجا میدونی
شونه هاشو بالا انداخت و گفت
_حالا
_الانم رو حرف ددی ت حرف نزن
محکم بغلش کردم که افتاد روی تخت و پوزخند ارومی زد و پیشونیم و بوسید...
(فردا صبح)
با برخورد نور خورشید به چشمام اونها رو ازم هم فاصله دادم و روی تخت جا به جا شدم.... اااا لوسیفر سر جاش نبود ینی داره چیکار میکنه؟الان کجائه؟
سریع از جام بلند شدم بدوبدو رفتم تو حال که دیدم وایستاده رفتم و محکم بغلش کردم...نزدیک بود بیوفته ولی نیفتاد که ایزابل اومد و گفت
-اممم ببین ثورا من معذرت میخوام زیاده روی کردم منو میبخشی؟
+ام.خب من میبخشمت ولی اونی که باید ببخشه یکی دیگه ست
-اها...لوسیفر تو منو میبخشی؟
لوسیفر یکی از ابروهاشو بالا انداخت و گفت
_اوکی
بعد اومد دستشو گذاشت رو شونم و بهم لبخند زد و گفت
_راستی فرشته کوچولو فردا تعطیلات تموم میشه از پس فردا باید بریم مدرسه یادت که نرفته
+واییی اصن یادم نبود
اروم زد تو سرم بعد خندید و گفت
_بیبی خنگ من
که منم محکم ارنجمو زدم تو ک.ی.ر.ش که از درد تو خودش جمع شد بعد پوزخند زد و در گوشم اروم گفت
_خب بیبی منتظر امشب باش میخوام فقط صدای ناله هاتو بشنوم
(ویو امشب)
۱.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.