*بهتون قل داده بودم امشب میزارم پس گذاشتم*
*بهتون قل داده بودم امشب میزارم پس گذاشتم*
من با اجبار پدرو مادرم بزور با پسر خالم ازدواج کردم اون یه مافیای خیلی معروفه که همه ی هم کلاسی هام روش کراشن و همیشه به من حسودی میکنن من و اون هیچ حسی نسبت به همدیگه نداریم ولی خب من یکم بهش خوبی میکنم ولی اون اصلا باهام حرف نمیزنه ولی هرشب منو بقل میکنه و میخوابه .
صبح بلند شدم و از بقلش اومدم بیرون و رفتم یونیفورم مدرسم رو پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم و تهیونگ رو بیدار کردم
ا.ت. هی تهیونگ ، تهیونگ
ته. مرگگگگگگ(داد)
ا.ت. بیدار شو دیگه باید برم دانشگاه
ته. اوفففف برو گمشو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم(داد)
ا.ت. ب..باشه
رفتم پایین و دیدم اجوما ها دارن میز صبحانه رو میچینن
ا.ت. سلام اجوما
اجوما. سلام دخترم صبح بخیر
ا.ت. صبح بخیر
تهیونگ با کت شلوار اومد پایین و رفت صورتش رو شست و نشست و باهم صبحانه خوردیم و منو رسوند دانشگاه از ماشین پیاده شدم و تهیونگ رفت یهو دیدم که همه ی دخترا جلوی در بودن و جیغ میزدن
تو ذهن ا.ت. ودف😐💔
رفتم داخل حیاط که همه ی دخترا موهامو میکشیدن و کتکم میزدن ولی سریع از زیر دستشون فرار کردم و خودم رو رسوندم به یه جا تا اینکه گمم کردن
من باید به خاطر اون عوضی از دست این هرزه ها کتک بخورم و بهشون هیچی نگم انقدر که کتکم زدن تن و بدنم درد میکنه .
رفتم داخل کلاسم و نشستم سرجام و منتظر بودم استاد بیاد که یکم صبر کردم
تا اینکه استادم اومد و درس رو شروع کرد
*پرش زمانی به زنگ اخر*
باز دخترا ریختن رو سرم و بهم فحش میدادن که یهو تهیونگ اومد و پرتشون کرد اونور
ته. یکبار دیگه بهش نزدیک بشین کاری میکنم مرغ های آسمون به حالتون گریه کنن فهمیدین؟(داد)
دخترا. چ..چشم
دیدم تهیونگ برآید استایل بقلم کرد و منو از دانشگاه برد بیرون و سوار ماشین شدم
ا.ت. برای چی اینکارو کردی؟
ته. میخواستی بیشتر کتک بخوری؟
ا.ت. نه..ممنون
ته. ...خواهش میکنم(سرد)
*رسیدیم به عمارت*
ته. پیاده شو من میخوام برم سرکار
ا.ت. باشه مراقب خودت باش خدافظ
ته. خدافظ
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت
اجوما. سلام دخترم
ا.ت. سلام اجوما
اجوما. برو لباساتو عوض کن ناهار امادس
ا.ت. مرسی من سیرم
اجوما. هرجور خودت راحتی(لبخند)
و...
من با اجبار پدرو مادرم بزور با پسر خالم ازدواج کردم اون یه مافیای خیلی معروفه که همه ی هم کلاسی هام روش کراشن و همیشه به من حسودی میکنن من و اون هیچ حسی نسبت به همدیگه نداریم ولی خب من یکم بهش خوبی میکنم ولی اون اصلا باهام حرف نمیزنه ولی هرشب منو بقل میکنه و میخوابه .
صبح بلند شدم و از بقلش اومدم بیرون و رفتم یونیفورم مدرسم رو پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم و تهیونگ رو بیدار کردم
ا.ت. هی تهیونگ ، تهیونگ
ته. مرگگگگگگ(داد)
ا.ت. بیدار شو دیگه باید برم دانشگاه
ته. اوفففف برو گمشو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم(داد)
ا.ت. ب..باشه
رفتم پایین و دیدم اجوما ها دارن میز صبحانه رو میچینن
ا.ت. سلام اجوما
اجوما. سلام دخترم صبح بخیر
ا.ت. صبح بخیر
تهیونگ با کت شلوار اومد پایین و رفت صورتش رو شست و نشست و باهم صبحانه خوردیم و منو رسوند دانشگاه از ماشین پیاده شدم و تهیونگ رفت یهو دیدم که همه ی دخترا جلوی در بودن و جیغ میزدن
تو ذهن ا.ت. ودف😐💔
رفتم داخل حیاط که همه ی دخترا موهامو میکشیدن و کتکم میزدن ولی سریع از زیر دستشون فرار کردم و خودم رو رسوندم به یه جا تا اینکه گمم کردن
من باید به خاطر اون عوضی از دست این هرزه ها کتک بخورم و بهشون هیچی نگم انقدر که کتکم زدن تن و بدنم درد میکنه .
رفتم داخل کلاسم و نشستم سرجام و منتظر بودم استاد بیاد که یکم صبر کردم
تا اینکه استادم اومد و درس رو شروع کرد
*پرش زمانی به زنگ اخر*
باز دخترا ریختن رو سرم و بهم فحش میدادن که یهو تهیونگ اومد و پرتشون کرد اونور
ته. یکبار دیگه بهش نزدیک بشین کاری میکنم مرغ های آسمون به حالتون گریه کنن فهمیدین؟(داد)
دخترا. چ..چشم
دیدم تهیونگ برآید استایل بقلم کرد و منو از دانشگاه برد بیرون و سوار ماشین شدم
ا.ت. برای چی اینکارو کردی؟
ته. میخواستی بیشتر کتک بخوری؟
ا.ت. نه..ممنون
ته. ...خواهش میکنم(سرد)
*رسیدیم به عمارت*
ته. پیاده شو من میخوام برم سرکار
ا.ت. باشه مراقب خودت باش خدافظ
ته. خدافظ
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت
اجوما. سلام دخترم
ا.ت. سلام اجوما
اجوما. برو لباساتو عوض کن ناهار امادس
ا.ت. مرسی من سیرم
اجوما. هرجور خودت راحتی(لبخند)
و...
۳.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.