مسئول پخش غذای سوئیت فود پارت۷
جونگکوک با یک حرکت لب های لیسا رو گرفت ودمحکم مکید. فرشتش همراهیش کرد. ولی بعد از اینکه ازش جدا شد، به سینه ی پسر زد و خودشو توی بغلش غایم کرد.
لیسا: این چه کاری بود اینجا؟*آرومخجالت*
چونگکوک: منظورت چیه؟*لبخند*
لیسا: هی...تو خودت میدونی چی میگم!*خجالت. لبخند*
جونگکوک: کهچی؟ تو خودت میدونی که مال منی! میخوام اینو به همههم نشون بدم!*خونسرد. لبخند.*
.
.
.
[پایانفلشبک]
لیسا محکم چشماشو روی هم فشرد و آروم جیغ کشید.
لیسا: لعنت بهت جئون جونگکوک!
بعد سرشو تکون داد و بلند گفت:
لیسا: ازت متنفرممممم!*حرصی*
هواسا: دوباره داری کیو فحش میدی!؟
لیسا: آهههیی....تو کی اومدی اینجا؟
هواسا: همین الان.
لیسا: از کجاشو شنیدی؟
هواسا: از اونجایی که داشتی میگفتی ازت متنفرم.
لیسا: چه جالب. حالا فرمایش؟*پوکر*
هواسا: زارت.*پوکر* بیشور اومدم تو رو ببینم. اومدم....*با هیجان*
لیسا حرفشو قطع کرد و گفت: لیسا: تو که همیشه اینجا پلاسی.
هوسا: مرض.
لیسا: کوفت.
#جین
از پشت در اتاق لیسا دستبهسینه فال گوش وایساده بودم.
بعد از کوفت و مرض گفتن این دو تا خرس قطبی، سرب به طرفین تکون دادم و برگشتم سمت آشپزخونه.
آخ از این آشپزای جوون الاغ!
از پشت در توی شیشه همشو داشتم میدیم.
از اون ور سومی و مینجو مشغول لاس زدن.*آشپز های جوون جین*
هاری تو گوشیش.*دستیارِ دستیار جین دختر لوس*
سوجون خوابه.*مسئول نظافت* *به چوب جارو تکیه داده خوابیده.*
بقیه هم علاف.
درو که باز کردم همه وایسادن درست حسابی، به من نگاه کردن.
جین: معلوم هست دارین چه غلطی میکنین!؟ مینجو!!*عصبی داد*
مینجو: جانم سرآشپز!*دستپاچه*
جین: من دو دقیقه این گورستونو سپردم بت! بعد تو داشتی چه گوهی میخوردی!؟
پارت بعدی شرط نداره....
امروز میزارم به خاطر تولد لیسا♡
ولی فعلا الان نه
لیسا: این چه کاری بود اینجا؟*آرومخجالت*
چونگکوک: منظورت چیه؟*لبخند*
لیسا: هی...تو خودت میدونی چی میگم!*خجالت. لبخند*
جونگکوک: کهچی؟ تو خودت میدونی که مال منی! میخوام اینو به همههم نشون بدم!*خونسرد. لبخند.*
.
.
.
[پایانفلشبک]
لیسا محکم چشماشو روی هم فشرد و آروم جیغ کشید.
لیسا: لعنت بهت جئون جونگکوک!
بعد سرشو تکون داد و بلند گفت:
لیسا: ازت متنفرممممم!*حرصی*
هواسا: دوباره داری کیو فحش میدی!؟
لیسا: آهههیی....تو کی اومدی اینجا؟
هواسا: همین الان.
لیسا: از کجاشو شنیدی؟
هواسا: از اونجایی که داشتی میگفتی ازت متنفرم.
لیسا: چه جالب. حالا فرمایش؟*پوکر*
هواسا: زارت.*پوکر* بیشور اومدم تو رو ببینم. اومدم....*با هیجان*
لیسا حرفشو قطع کرد و گفت: لیسا: تو که همیشه اینجا پلاسی.
هوسا: مرض.
لیسا: کوفت.
#جین
از پشت در اتاق لیسا دستبهسینه فال گوش وایساده بودم.
بعد از کوفت و مرض گفتن این دو تا خرس قطبی، سرب به طرفین تکون دادم و برگشتم سمت آشپزخونه.
آخ از این آشپزای جوون الاغ!
از پشت در توی شیشه همشو داشتم میدیم.
از اون ور سومی و مینجو مشغول لاس زدن.*آشپز های جوون جین*
هاری تو گوشیش.*دستیارِ دستیار جین دختر لوس*
سوجون خوابه.*مسئول نظافت* *به چوب جارو تکیه داده خوابیده.*
بقیه هم علاف.
درو که باز کردم همه وایسادن درست حسابی، به من نگاه کردن.
جین: معلوم هست دارین چه غلطی میکنین!؟ مینجو!!*عصبی داد*
مینجو: جانم سرآشپز!*دستپاچه*
جین: من دو دقیقه این گورستونو سپردم بت! بعد تو داشتی چه گوهی میخوردی!؟
پارت بعدی شرط نداره....
امروز میزارم به خاطر تولد لیسا♡
ولی فعلا الان نه
۷.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.